سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 27
کل بازدید : 111157
کل یادداشتها ها : 34
خبر مایه


< 1 2 3 4 >

والد ما - خداوند ان‌شاءاللَّه والدین شما را رحمت کند و خود شما را باقى و محفوظ بدارد - دچار عارضه‌ى چشم شدند، که منجر به نابینایى ایشان شد. چشم ایشان به مدت سه، چهار سال اصلاً جایى را نمى‌دید. تا این‌که در سال‌1345 چندین بار ایشان را براى معالجه از مشهد به تهران بردیم. در یکى از مراجعات، چشم پزشکى گفت: «من چشم ایشان را عمل جرّاحى مى‌کنم و امید بهبودى هست.» این مسأله براى من خیلى مهم بود. بالاخره ایشان را به بیمارستان بردیم تا بسترى کنند. من و اخوى‌ام - سید محمّد - با هم بودیم. مرحوم والد ما هم از بیمارستان و مثلاً لخت شدن براى معاینه و این گونه مسائل، واهمه داشت. در عمرش هرگز از این چیزها ندیده بود. مجبور شدیم ایشان را تنها بگذاریم. در آن زمان هفتاد، هفتاد و پنج سال سنّشان بود. به‌هرحال نگذاشتند در بیمارستان بمانیم. گفتند: «عمل مى‌کنیم، شما فردا بیایید». از بیمارستان بیرون آمدیم. من خیلى مضطرب و ناراحت بودم. از اخوى جدا شدم؛ او دنبال کارهایش رفت و من هم روانه‌ى منزل شدم. آن روزها، منزلى نزدیکى امامزاده یحیى داشتیم. نزدیک منزل که رسیدم به یادم افتاد از مغازه‌ى لبنیاتى، براى فرزندم شیر بگیرم. دیدم آن‌جا را چراغانى کرده‌اند. یادم آمد نیمه‌ى شعبان است. چند روزى از بس مشغول بودم، نیمه‌ى شعبان به کلّى فراموشم شده بود. تا یاد نیمه‌ى شعبان افتادم، دلم شکست. از کوچه‌ى خلوت و باریکى باید مى‌گذشتم تا به منزلم برسم. ناگهان حالتى به من دست داد و بنا کردم به گریستن و توسّل جُستن. در آن کوچه، حال توسّلِ حسابى‌اى پیدا کردم.

کمى که آرام گرفتم، دیدم اضطرابى که داشتم به کلّى از بین رفت. فهمیدم که حال ابوى خوب مى‌شود. یعنى حس کردم که آن توسّل، اثر کرد. در آن دو، سه سالى که ایشان حال مساعدى نداشت، خیلى رنج کشیده بودم. براى خاطر ایشان مجبور شده بودم از قم به مشهد بروم و اصلاً ماندگار شوم. صبح روز بعد که به بیمارستان رفتیم، فهمیدیم که چشمهاى ایشان خوب شده است؛ آن هم بعد از چند سال که عارضه داشت و هیچ امیدى به بهبود وجود نداشت! بعد از آن سال - سال 45 - ایشان مدت بیست سال دیگر زنده بودند و تا آخر عمر هم مطالعه مى‌کردند!

بیانات در دیدار از آیةالله مؤمن در قم  28/01/1375

دو نکته از استاد شهید مطهری

"مهدویت " یک فلسفه بزرگ جهانی

کوشش کنید فکر خودتان را در مسئله حضرت حجت با آنچه که در متن اسلام‏ آمده تطبیق بدهید . غالب ما این را به صورت یک آرزوی کودکانه یک آدمی‏ که دچار عقده و انتقام است در آورده‏ایم . گوئی حضرت حجت فقط انتظار دارند که کی خداوند تبارک و تعالی به ایشان اجازه بدهند که مثلا بیایند ما مردم ایران را غرق در سعادت بکنند یا شیعه را غرق در سعادت بکنند ، آن هم شیعه‏ای که ما هستیم که شیعه نیستیم . نه ، این یک فلسفه بزرگ‏ جهانی است ، چون اسلام یک دین جهانی است ، چون تشیع به معنی واقعی‏اش‏ یک امر جهانی است . این را ما باید به صورت یک فلسفه بزرگ جهانی‏ تلقی بکنیم . وقتی قرآن می‏گوید : « و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون »(سوره انبیاء ، آیه . 105  ) صحبت از زمین است ، نه صحبت از این منطقه و آن منطقه و این قوم و آن نژاد . اولا امیدواری به آینده است‏ که دنیا در آینده نابود نمی‏شود . مکرر گفته‏ام که امروز این فکر در دنیای‏ اروپا پیدا شده که بشر در تمدن خودش به مرحله‏ای رسیده که با گوری که‏ خودش به دست خودش کنده است یک گام بیشتر فاصله ندارد . طبق اصول‏ ظاهری نیز همین طور است ولی اصول دین ومذهب به ما می‏گوید : زندگی‏ سعادتمندانه بشر آن است که در آینده است ، این که اکنون هست موقت‏ است . دوم : آن دوره ، دوره عقل و عدالت است . شما می‏بینید یک فرد سه دوره کلی دارد : دوره کودکی که دوره بازی و افکار کودکانه است ، دوره‏ جوانی که دوره خشم و شهوت است ، و دوره عاقله مردی و پیری که دوره‏ پختگی و استفاده از تجربیات ، دوره دور بودن از احساسات و دوره حکومت‏ عقل است . اجتماع بشری هم همین طور است . اجتماع بشری سه دوره را باید طی کند . یک دوره ، دوره اساطیر و افسانه‏ها و به تعبیر قرآن دوره‏ جاهلیت است . دوره دوم ، دوره علم است ، ولی علم و جوانی ، یعنی دوره‏ حکومت خشم و شهوت . به راستی عصر ما بر چه محوری می‏گردد ؟ اگر انسان ، دقیق حساب کند می‏بیند محور گردش زمان ما یا خشم است و یا شهوت . عصر ما بیش از هر چیزی عصر بمب است ( یعنی خشم ) و عصر مینی ژوپ است ( یعنی شهوت ) . آیا دوره‏ای نخواهد آمد که آن دوره ، حکومت ، نه حکومت‏ اساطیر باشد و نه حکومت خشم و شهوت و بمب و مینی ژوپ ؟ دوره‏ای که‏ واقعا در آن دوره معرفت و عدالت و صلح و انسانیت و معنویت حکومت کند ؟ چگونه می‏شود که چنین دوره‏ای نیاید ؟ ! مگر می‏شود که خداوند این عالم را خلق کرده باشد و بشر را به عنوان اشرف مخلوقات آفریده باشد ، بعد بشر به دوره بلوغ خودش نرسیده یکمرتبه تمام بشر را زیرورو کند ؟ ! پس مهدویت یک فلسفه بسیار بزرگ است . ببینید مضامینی که ما در اسلام داریم چقدر عالی است ! نزدیک ماه مبارک رمضان است ، دعای افتتاح‏ را موفق خواهید بود و در شبهای ماه مبارک رمضان خواهید خواند . قسمت‏ زیادی از آخر این دعا اختصاص به وجود مقدس حضرت حجت دارد که من‏ همانها را می‏خوانم و دعای من هم همانها خواهد بود : اللهم انا نرغب الیک فی دولة کریمة تعز بها الاسلام و اهله » " پروردگارا ما آرزو می‏کنیم و از تو می‏خواهیم زندگی در پرتوی یک دولت‏ بزرگواری را که " « تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله » " که در آنجا اسلام حقیقی را با اهل اسلام عزت خواهی بخشید و نفاقها و دو رویی ها را از بین خواهی برد و ذلیل خواهی کرد . « و تجعلنا فیها من‏ الدعاش الی طاعتک و القادش الی سبیلک » این افتخار را به ما می‏دهی که‏ ما در آن دوره دعوت کننده دیگران به طاعت تو باشیم ، راهنما و قائد و پیشروی دیگران در راه تو باشیم . خدایا ما را از کسانی قرار بده که در دنیا و آخرت مشمول رحمت و عنایت تو باشیم . خدایا تو را به ذات مقدست و به حقیقت اولیاء کرامت قسم می‏دهیم که‏ ما را از کسانی قرار بده که شایسته این آرزوی بزرگ بوده باشیم .

ماهیت قیام مهدی ( ع)

برخی حوادث در دنیا وقتی که واقع می‏شود تنها جنبه انفجار دارد ، مثل‏ اینکه یک دمل در بدن شما پیدا می‏شود ، این دمل باید برسد به حدی که‏ یکدفعه منفجر بشود . بنابراین هر کاری که جلوی انفجار این دمل را بگیرد کار بدی است ، اگر هم می‏خواهید دوا روی آن بگذارید باید یک دوایی‏ بگذارید که این دمل زودتر منفجر بشود . بعضی از فلسفه‏ها هم که برخی از سیستمهای اجتماعی و سیاسی را می‏پسندند ، طرفدار انقلاب به معنی انفجارند  به عقیده آنها هر چیزی که جلوی انفجار را بگیرد بد است . و لهذا می‏بینید بعضی از روشها و سیستمهای اجتماعی به طور کلی با اصلاحات اجتماعی‏ مخالفند ، می‏گویند : این اصلاحات چیست که شما می‏کنید ؟ بگذارید اصلاح‏ نباشد ، بگذارید هی مفاسد زیاد بشود ، عقده‏ها و کینه‏ها زیاد بشود ، ناراحتی و ظلم بیشتر بشود ، کارها پریشانتر بشود ، هی پریشانی و پریشانی‏ تا یکمرتبه از بن زیر و رو بشود و انقلاب صورت گیرد . فقه ما در اینجا وضع روشنی دارد . آیا ما مسلمانان راجع به ظهور حضرت‏ حجت باید اینجور فکر کنیم ؟ باید بگوئیم : بگذارید معصیت و گناه زیاد بشود ، بگذارید اوضاع پریشانتر گردد ، پس امر به معروف و نهی از منکر نکنیم ، بچه‏هامان را تربیت نکنیم ، بلکه خودمان هم برای اینکه در ظهور حضرت حجت سهیم باشیم العیاذ بالله نماز نخوانیم ، روزه نگیریم ، هیچ‏ وظیفه‏ای را انجام <>
hasData = true
ندهیم ، دیگران را هم تشویق کنیم که نماز را رها کنید ، روزه را رها کنید ، زکات را رها کنید ، حج را رها کنید ، بگذارید همه اینها از بین برود تا مقدمات ظهور فراهم بشود ؟ خیر ، این بدون شک بر خلاف یک اصل قطعی‏ اسلامی است ، یعنی به انتظار ظهور حضرت حجت ، هیچ تکلیفی از ما ساقط نمی‏شود ، نه تکلیف فردی و نه تکلیف اجتماعی شما در شیعه - که اساسا این‏ اعتقاد از یک نظر اختصاص به دنیای تشیع دارد - تا چه رسد به اهل تسنن ، یک عالم پیدا نمی‏کنید که بگوید انتظار ظهور حضرت حجت یک تکلیف کوچک‏ را از ما ساقط می‏کند . هیچ تکلیفی را از ما ساقط نمی‏کند . این یک نوع [ تفسیر از ظهور حضرت حجت ] است . نوع دیگر این است که صحبت رسیده شدن است نه صحبت انفجار ، مثل یک‏ میوه در صراط تکامل است . میوه موقعی دارد چنانکه دمل هم موقعی دارد . ولی دمل یک موقعی دارد برای اینکه منفجر بشود اما میوه یک موقعی دارد که باید برسد ، یعنی سیر تکاملی خودش را طی کند و برسد به مرحله‏ای که‏ باید چیده شود . مسئله ظهور حضرت حجت بیش از آنکه شباهت داشته باشد به انفجار یک دمل ، شباهت دارد به رسیدن یک میوه ، یعنی اگر ایشان‏ تاکنون ظهور نکرده‏اند ، نه فقط به خاطر این است که گناه کم شده است ، بلکه همچنین هنوز دنیا به آن مرحله از قابلیت نرسیده است ، و لهذا شما در روایات شیعه زیاد می‏بینید که هر وقت آن اقلیت سیصد و سیزده نفر پیدا شد ، امام ظهور می‏کند . هنوز همان اقلیت سیصد و سیزده نفر - یا کمتر یا بیشتر - وجود ندارد ، یعنی زمان باید آنقدر جلو برود که از یک‏ نظر هر اندازه فاسد بشود ، از نظر دیگر آنهایی که می‏خواهند حکومت را تشکیل بدهند و به تبع و در زیر لوای ایشان زمامدار جهان بشوند پدید آیند . هنوز چنین مردان لایقی در دنیا به وجود نیامده‏اند . بله " تا پریشان نشود کار به سامان نرسد " اما پریشانی تا پریشانی فرق می‏کند .
همیشه در دنیا پریشانی پیدا می‏شود ، پشت سرپریشانی سامان پیدا می‏شود ، بعد این سامان تبدیل به پریشانی می‏شود اما پریشانی در یک سطح عالیتر ، نه در سطح پایین . بعد آن پریشانی تبدیل به یک سامان می‏شود ، باز در یک‏ سطح عالیتر از سامان اول . بعد آن سامان تبدیل به یک پریشانی می‏شود ، باز پریشانی در یک سطح عالیتر . یعنی این پریشانی بعد از آن سامان ، حتی‏ بر خود آن سامان برتری دارد . لهذا می‏گویند حرکت اجتماع بشر حرکت‏ حلزونی است ، یعنی حرکت دوری ارتفاعی است ، در عین اینکه اجتماع بشر دور می‏زند ، در یک سطح افقی دور نمی‏زند ، رو به بالا دور می‏زند . بله ، مرتب سامانها به پریشانی‏ها می‏گراید اما پریشانی‏ئی که در عین اینکه‏ پریشانی است در سطح بالاتر است . بدون شک امروز دنیای ما یک دنیای‏ پریشان و از هم گسیخته‏ای است ، یک دنیایی است که الان اختیار از دست‏ زمامداران بزرگ درجه اول آن هم بیرون است ، اما این یک پریشانی‏ئی است‏ در سطح جهان ، با پریشانی در ده از زمین تا آسمان فرق می‏کند ، با سامان‏ یک ده هم از زمین تا آسمان فرق می‏کند ، با سامان یک شهر هم از زمین تا آسمان فرق می‏کند . بنابراین ، ما هم رو به پریشانی می‏رویم و هم رو به سامان ، در آن واحد ما که رو به ظهور حضرت حجت می‏رویم ، در آن واحد هم رو به پریشانی‏ می‏رویم ، چون از سامان به پریشانی باید رفت ، پیش - تا چه رسد به پانصد سال پیش - این افکاری که امروز در میان افراد بشر پیدا شده ، پیدا شده بود ؟ ! امروز دیگر روشنفکران جهان می‏گویند : یگانه راه چاره بدبختیهای امروز بشر تشکیل یک حکومت واحد جهانی است . اصلا در گذشته چنین فکری به مخیله بشر نمی‏توانست خطور بکند . پس چون ما در عین اینکه رو به پریشانی می‏رویم ، رو به سامان هم می‏رویم‏ ، لهذا اسلام هرگز دستور نمی‏دهد [ که تکالیف را انجام ندهید ] . اگر غیر از این بود دستور می‏داد که محرمات را ارتکاب بکنید ، واجبات را ترک‏ بکنید ، امر به معروف و نهی از منکر نکنید ، بچه‏هایتان را تربیت نکنید ، بگذارید فساد بیشتر بشود ، شما که می‏روید دنبال نماز خواندن ، روزه‏ گرفتن ، امر به معروف ، تالیف کتاب ، سخنرانی ، تبلیغ ، و می‏خواهید سطح تبلیغات را بالا ببرید ، شما که می‏خواهید اصلاح بکنید ، ظهور حضرت‏ حجت را تأخیر می‏اندازید . خیر ، همین اصلاحات هم ظهور حضرت حجت را نزدیک می‏کند همانطور که آن پریشانیها نیز ظهور حضرت حجت را نزدیک‏ می‏کند . ابدا مسئله انتظار ظهور حضرت حجت نباید این خیال را در دماغ ما بیاورد که ما که منتظر ظهور هستیم ، پس فلان تکلیف - کوچک یا بزرگ - از ما ساقط است ، هیچ تکلیفی از ما ساقط نمی‏شود .

انقلاب درونی ولی عصر- علامه جوادی آملی

ولی عصر ارواحنا فداه چندین کار دارد؛ یکی از کارهائی که منتظران باید به آن فیض برسند این است؛ به تعبیر سیدنا الاستاد علامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) امامان الهی، امامت به معنای اعم از انبیاء هم به این امامت به معنای اعم رسیده اند، آنها رهبری دلها را به عهده دارند. خداوند درباره اولیا خاص خود چنین فرمود: "و جعلنا هم ائمه یهدون یامرنا". یعنی این انبیای الهی، این اولیای الهی را من رهبران فکری مردم قرار دادم. اینها مردم را با دستورات غیبی من هدایت می‌کنند. یهدون یامرنا.

یک امر ظاهری است که این هنگام ظهور پدید می‌آید، تأسیس حکومت است، اجرای حدود است و مانند آن. یک امری است که در بسیاری از آیات قرآنی چهره ملکوتی را نشان می‌دهد که" انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون". امر خدا با تدریج نیست. آن چهره تدریجی نشئه طبیعت را ارائه می‌کند. قدر اقواتها فی اربعه ایام  و مانند آن.
کاری که خدا برای بشر عادی می‌کند در طی فصول چهارگانه است و دوازده ماهه! قدر اقواتها فی اربعه ایام. اما کاری که برای مردم (سلام الله علیها) می‌کند، همان است که زکریا را شگفت انگیز کرد؛"کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا، قال یا مریم انا لک هذا قالت هو من عندالله ان الله یرزق من یشاء". این چنین رزقی می‌شود ملکوت که با کن فیکون حل است. اولیای الهی که رهبران دلهای مردم اند، یهدون بامرنا یند. یعنی با کن فیکون کار می‌کنند. آن نازل ترین حاجت حل مشکلات مادی است.

اگر کسی بخواهد منقلب بشود، از جهل به علم منقلب بشود، از ظلم به عدل منقلب بشود، از سوء خاتمت به حسن عاقبت منتقل بشود، از دوزخ به بهشت منتقل بشود، این با کن فیکون‌‌ای است که ولی عصر به اذن خدا انجام می‌دهد.

 آن تحولاتی که در انسان پدید می‌آید، این کار حوزه و دانشگاه نیست! آن انقلابی که در انسان رخنه می‌کند، کار مدرسه و مکتب نیست! نمونه‌‌ای از آن انقلاب را در انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) دیده ایم که کل مملکت عوض شد و نمونه بارز را در این دفاع مقدس هشت ساله دیده ایم که طبق بیان نورانی امام سجاد (سلام الله علیه) هیچ پدری به فکر فرزند نبود و هیچ شوهری به فکر همسر نبود، دعای امام سجاد چهره ملکوتی دارد. اینها یهدون بامرنایند.

 آنکه فرزند خردسالش را می‌بوید و می‌بوسد و برای همیشه رها می‌کند و به خط مقدم می‌رود، این با تحول درونی قلب است و دیگر هیچ! این با درس و بحث پدید نمی‌آید! اگر آن شور و شوق نبود که این مملکت محفوظ نبود! در روایات اصحاب حضرت دارد:  کهن سال و سالمند در بین اصحاب ولی عصر مثل نمک طعام است! بسیار کم است. غالب اصحاب ولی عصر (ارواحنا فداه) را نسل جوان تشکیل می‌دهند، اینها که اشتیاق شان به طبیعت زیاد است، براساس یهدون بامرنای ولی عصر متحول می‌شوند. با کن فیکون متحول می‌شوند. وگرنه این جهان رهبران فراوانی دیده است که گاهی نهصد و پنجاه سال رنج کشیدند، ولی طرفی نبستند مثل نوح. تا وجود مبارک ولی عصر مظهر قائماً بالقسط نباشد و دلها را متحول نکند، حکومت جهانی پدید نمی‌آید!
بهترین انتظار آن است که انسان قلب را در اختیار کسی قرار بدهد که او به ا ذن خدا زیر و رو کند؛ یهدون بامرنا!
انسان اگر متحول شد و منقلب شد، عالم را در کام خود شیوا و شیرین می‌بیند. چیزی برای او تلخ نیست.
هیچ حادثه‌‌ای آن توان را ندارد که قلب متحول شده را قبض کند! الا آن اولیاء الهی لا خوف علیهم و لا هم یحزنون. این اختصاص به قیامت ندارد؛ در دنیا هم اینچنین است.
پس کسی منتظر آن حضرت است که حضرت را بشناسد! و اگر شناخت، حیات او حیات معقول است، انتظار او انتظار معقول. و اگر نشاخت، حیات او حیات جاهلی است، مرگ او مرگ جاهلی است. چنین موجودی منتظر نخواهد بود.
امیدواریم ذات اقدس اله آن توفیق را مرحمت کند که هم ذات مبارک ولی مان را درست بشناسیم و هم برنامه های حکومت و دولت آن حضرت را درست ارزیابی کنیم، و هم وظیفه خود را در عصر غیبت که احیای امر آن حضرت است عمل کنیم.


  

هو

مهدی موعودبر پا کننده عدالت در تمام مراتب انسانیت

حضرت امام خمینی (ره)

قضّیه ی غیبت حضرت صاحب،قضیّه ی مهمی است که به ما مسائلی می فهماند ، من جمله اینکه برای همچو کار بزرگی که در تمام دنیا عدالت به معنای واقعی اجرا بشود، در تمام بشر نبوده کسی الّا مهدی موعود-سلام الله علیه – که خدای تبارک و تعالی او را ذخیره کرده است برای بشر .

هر یک از انبیاء آمدند، برای اجرای عدالت آمدندو مقصدشان هم این بود که اجرای عدالت را در همه عالم بکنند؛لکن موفق نشدند،حتی رسول ختمی –صلّی الله علیه و سلم –که برای اصلاح بشر آمده بودو برای تربیت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند به این معنا، و آن کسی که به این معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنیا اجرا خواهد کرد ،نه آن هم این عدالتی که مردم عادی می فهمند –که قضیه عدالت در زمین برای رفاه مردم باشد-بلکه عدالت در تمام مراتب انسانیت ،انسان اگر هر انحرافی پیدا کند،انحراف عملی ،انحراف روحی ،انحراف عقلی ،برگرداندن این انحرافات را به معنای خودش ؛این ایجاد عدالت است در انسان .اگر اخلاقش اخلاق منحرفی باشد ،از این انحراف وقتی به اعتدال برگردد، این عدالت در او تحقّق پیدا کرده است،اگر در عقاید، یک انحرافاتی و کجیهایی باشد، برگرداندن آن عقاید کج به یک عقیده ی صحیح و صراط مستقیم ، این ایجاد عدالت است در عقل انسان.

در زمان ظهور مهدی موعود-سلام الله علیه – که خداوند ذخیره کرده است اورا از باب اینکه هیچ کس در اوّلین و آخرین ، این قدرت برایش نبوده است و فقط برای حضرت مهدی موعود بوده است که تمام عالم را ، عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد ، و آن چیزی که انبیاء موفق نشدند به آن با اینکه برای آن خدمت آمده بودند ، خدای تبارک و تعالی ایشان را ذخیره کرده است که همان معنایی که همه انبیاء آرزو داشتند؛ لکن موانع اسباب این شد که نتوانستند اجرا بکنند،به دست این بزرگوار اجرا بشود.

اینکه این بزرگوار را طول عمر داده خدای تبارک و تعالی برای یک همچو معنایی ، ما از آن می فهمیم که در بشر کسی نبوده است دیگر ،قابلِ یک همچو معنایی نبوده است ، و بعد از انبیاء که آنها هم بودند لکن موفق نشدند، کسی بعد از انبیاء و اولیای بزرگ ، پدران حضرت موعود ، کسی نبوده است که بعد از این ، اگر مهدی موعود هم مثل سایر اولیابه جوار رحمت حق می رفتند دیگر در بشر کسی نبوده است که این اجرای عدالت را بکند، نمی توانسته، و این یک موجودی است که ذخیره شده است برای یک همچو مطلبی ،و لهذا به این معنا عید مولود حضرت صاحب-ارواحنا له الفداه –بزرگترین عید برای مسلمین است و بزرگترین عید برای بشریت است نه برای مسلمین.

اگر عید ولادت حضرت رسول –صلی الله علیه و آله و سلم-بزرگترین عید است برای مسلمین ،از باب اینکه موفق به توسعه آن چیزهایی که می خواست توسه بدهد نشد، چون حضرت صاحب –سلام الله علیه –این معنا را اجرا خواهد کرد و در تمام عالم زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد،به همه ی مراتب عدالت ، به همه ی مراتب دادخواهی؛ باید ما بگوییم که عید شعبان ، عید تولد حضرت مهدی – سلام الله علیه – بزرگترین عید است برای تمام بشر-تمام بشر را –وقتی که ایشان ظهور کنندان شاءالله (خداوند تعجیل کند در ظهور او)تمام بشر را از انحطاط بیرون می آورد ، تمام کجیها را درست می کند "یملا الارض عدلا بعد ما ملئت جورا"* همچونیست که این عدالت همانکه ماها از آن می فهمیم که نه یک حکومت عادلی باشد که دیگر جور نکند آن ، این هست اماخیر، بالاتر از این معناست.

معنی"یَمْلَا الارْض عَدْلاً بَعْد ما مُلِئَت جُوراً" الان زمین و بعد از این ، از این هم بدتر شاید بشود ، پر از جور است ، تمام نفوسی که هستند انحرافات در آنها هست حتی نفوس اشخاص کامل هم در آن انحرافاتی هست ولو خودش نداند.در اخلاق ها انحراف هست، در عقایدانحراف هست، در اعمال انحراف هست ودر کارها یی هم که بشر می کند انحرافش معلوم است،و ایشان مامورند برای اینکه تمام این کجی ها را مستقیم کنند و تمام این انحرافات را برگردانند به اعتدال که واقعا صدق بکند " یَمْلَا الارْض عَدْلاً بَعْد ما مُلِئَت جُوراً "از این جهت این عید ، تمام بشر است.

*"زمین را پر از عدل می کند ، پس از آنکه از ستم و ظلم لبریز شده بود." اصول کافی ؛جلد1؛صفحه525؛"کتاب الحجة"،باب ما جاء فی اثنی عشر و النص علیهم " ح1(با این مضمون:یملاها عدلا کما ملئت جورا.)

برگرفته از : امامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)- صفحه 354- تبیان آثار موضوعی(دفتر چهل و دوم )-موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)-چاپ اوّل

گزیده ای بیانات مقام عظمای ولایت

چگونگی ارتباط با امام زمان (عج)

... بدانید این ارتباط از طرف شما، به معناى حقیقى کلمه، نه یک جانبه، که ارتباطى دو جانبه است. وقتى که شما زیارت آن بزرگوار را مى‌خوانید؛ با آن بزرگوار مخاطبه مى‌نمایید؛ عرض نیاز مى‌کنید؛ سخن مى‌گویید و محبّت مى‌ورزید و اشک مى‌ریزید؛ حالت توجّه و توسّلى که نسبت به آن ولىّ خدا و عبد صالح پروردگار پیدا مى‌کنید، بدون ارتباط از آن سو امکان ندارد. اگر از آن سو لطف و توجّهى نباشد، از این طرف هم توجّه قلبى و توسّل معنوى پیدا نخواهد شد. وقتى به شما احساس کسالت دست مى‌دهد و مى‌بینید هر کارى مى‌کنید حال توجّه پیدا نمى‌شود، آن وقتى است که از آن طرف، التفاتى نیست. وقتى از آن طرف التفاتى باشد، در شما شور و حالت معنوى و عاطفى به وجود خواهد آمد. پس، ارتباط در آن حالات برجسته‌ى شور و محبّت و احساس، و عواطفى که ملت ما نسبت به آن بزرگوار دارند، ارتباط طرفینى است.

بیانات به مناسبت «نیمه‌ى شعبان» 06/10/1375

انتظار ، شعار مهدویت

...برجسته‌ترین شعار مهدویّت عبارت است از عدالت. مثلاً در دعاى ندبه وقتى شروع به بیان و شمارش صفات آن بزرگوار مى‌کنیم، بعد از نسبت او به پدران بزرگوار و خاندان مطهّرش، اوّلین جمله‌اى که ذکر مى‌کنیم، این است: «این المعدّ لقطع دابر الظّلمه، این المنتظر لاقامة الأمت و العوج، این المرتجى لأزالة الجور و العدوان»؛ یعنى دل بشریت مى‌تپد تا آن نجاتبخش بیاید و ستم را ریشه‌کن کند؛ بناى ظلم را - که در تاریخ بشر، از زمانهاى گذشته همواره وجود داشته و امروز هم با شدّت وجود دارد - ویران کند و ستمگران را سر جاى خود بنشاند. این اوّلین درخواست منتظران مهدى موعود از ظهور آن بزرگوار است. یا در زیارت آل یاسین وقتى خصوصیات آن بزرگوار را ذکر مى‌کنید، یکى از برجسته‌ترین آنها این است که «الّذى یملأ الارض عدلاً و قسطاً کما ملئت جوراً و ظلماً». انتظار این است که او همه‌ى عالم - نه یک نقطه - را سرشار از عدالت کند و قسط را در همه جا مستقر نماید. در روایاتى هم که درباره‌ى آن بزرگوار هست، همین معنا وجود دارد. بنابراین انتظار منتظران مهدى موعود، در درجه‌ى اوّل، انتظار استقرار عدالت است...

عدالتى که ما در انتظار آن هستیم - عدالت حضرت مهدى علیه‌السّلام که مربوط به سطح جهان است - با موعظه و نصیحت به دست نمى‌آید؛ یعنى مهدى موعودِ ملتها نمى‌آید ستمگران عالم را نصیحت کند که ظلم و زیاده‌طلبى و سلطه‌گرى و استثمار نکنند. با زبان نصیحت، عدالت در هیچ نقطه‌ى عالم مستقر نمى‌شود. استقرار عدالت، چه در سطح جهانى - آن طور که آن وارث انبیا انجام خواهد داد - و چه در همه‌ى بخشهاى دنیا، احتیاج به این دارد که مردمان عادل و انسانهاى صالح و عدالت‌طلب، قدرت را در دست داشته باشند و با زبان قدرت با زورگویان حرف بزنند. با کسانى که سرمست قدرت ظالمانه هستند، نمى‌شود با زبان نصیحت حرف زد؛ با آنها باید با زبان اقتدار صحبت کرد. آغاز دعوت پیغمبران الهى با زبان نصیحت است؛ اما بعد از آن‌که توانستند طرفداران خود را گرد آورند و تجهیز کنند، آن‌گاه با دشمنان توحید و دشمنان بشریت، با زبان قدرت حرف مى‌زدند.

بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت نیمه‌ى شعبان در مصلاى تهران 30/07/1381


انتظار فرج

انتظار فرج یک مفهوم بسیار وسیع و گسترده‌یى است. یک انتظار، انتظارِ فرجِ نهایى است؛ یعنى این‌که بشریت اگر مى‌بیند که طواغیت عالم ترک‌تازى مى‌کنند و چپاولگرى مکنند و افسارگسیخته به حق انسانها تعدى مى‌کنند، نباید خیال کند که سرنوشت دنیا همین است؛ نباید تصور کند که بالاخره چاره‌یى نیست و بایستى به همین وضعیت تن داد؛ نه، بداند که این وضعیت یک وضعیت گذراست - «للباطل جولة» - و آن چیزى که متعلق به این عالم و طبیعت این عالم است، عبارت است از استقرار حکومت عدل؛ و او خواهد آمد. انتظار فرج و گشایش، در نهایت دورانى که ما در آن قرار داریم و بشریت دچار ستم‌ها و آزارهاست، یک مصداق از انتظار فرج است، لیکن انتظار فرج مصداق‌هاى دیگر هم دارد. . وقتى به ما مى‌گویند منتظر فرج باشید، فقط این نیست که منتظر فرج نهایى باشید، بلکه معنایش این است که هر بن‌بستى قابل گشوده شدن است. فرج، یعنى این؛ فرج، یعنى گشایش. مسلمان با درسِ انتظار، فرج مى‌آموزد و تعلیم مى‌گیرد که هیچ بن‌بستى در زندگى بشر وجود ندارد که نشود آن را باز کرد و لازم باشد که انسان ناامید دست روى دست بگذارد و بنشیند و بگوید دیگر کارى نمى‌شود کرد؛ نه، وقتى در نهایتِ زندگىِ انسان، در مقابله‌ى با این‌همه حرکت ظالمانه و ستمگرانه، خورشیدِ فرج ظهور خواهد کرد، پس در بن‌بست‌هاى جارى زندگى هم همین فرج متوقَّع و مورد انتظار است. این، درس امید به همه‌ى انسانهاست؛ این، درس انتظار واقعى به همه‌ى انسانهاست؛ لذا انتظار فرج را افضل اعمال دانسته‌اند؛ معلوم مى‌شود انتظار، یک عمل است، بى‌عملى نیست. نباید اشتباه کرد، خیال کرد که انتظار یعنى این‌که دست روى دست بگذاریم و منتظر بمانیم تا یک کارى بشود. انتظار یک عمل است، یک آماده‌سازى است، یک تقویت انگیزه در دل و درون است، یک نشاط و تحرک و پویایى است در همه‌ى زمینه‌ها. این، در واقع تفسیر این آیات کریمه‌ى قرآنى است که: «و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین» یا «ان الارض للَّه یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین». یعنى هیچ‌وقت ملت‌ها و امت‌ها نباید از گشایش مأیوس شوند.....
.......بنابراین، هم باید منتظر فرج نهایى بود، هم باید منتظر فرج در همه‌ى مراحل زندگى فردى و اجتماعى بود. اجازه ندهید یأس بر دل شما حاکم بشود، انتظار فرج داشته باشید و بدانید که این فرج، محقَّق خواهد شد؛ مشروط بر این‌که شما انتظارتان، انتظار واقعى باشد، عمل باشد، تلاش باشد، انگیزه باشد، حرکت باشد.

بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به‌مناسبت نیمه‌ى شعبان 29/06/1384

در سایه انتظار

مهدویّت، مبانى فکرى بسیار عمیق و استوارى را مى‌شناسیم. مبادا کسى خیال کند که موضوع مهدویّت، یک مسأله‌ى صرفاً عاطفى است! خیر! مبناى فکرى مهدویّت مبنایى بسیار مستحکم و استوار است. همه‌ى شبهاتى که مخالفین و معاندین این فکر، در اذهان منتشر کرده‌اند، داراى جوابهاى مستحکمى است. منتها مطلبى که من مى‌خواهم عرض کنم، این است که با وجود این‌که بُعد منطقى و فکرى و استدلالى این فکر، بسیار بارز است، درعین‌حال، جنبه‌ى عاطفى و معنوى و ایمانى این عقیده‌ى شیعى هم، جنبه‌ى بسیار مهمّى است. موضوع اعتقاد به مهدى یک جنبه‌ى فردى دارد و آن این است که هر کس باید سعى کند یک رابطه‌ى شخصى میان خود و میان ولى‌اللَّه الاعظم ارواحنافداه، به‌وجود آورد. همه باید میان قلب و روح خود و آن وجود مقدّسى که مظهر اسما و صفات الهى، مظهر قدرت و علم الهى و وعاى کامل معرفت اللَّه است، ارتباطى به‌وجود آورد. با توجّه، با توسّل، با سخن گفتن، با اظهار ارادت کردن، خود را آماده نگه‌دارد. همه باید خودشان را آماده نگه دارند. هیچ کس نمى‌تواند بگوید که ظهور مهدى علیه‌الصّلاةوالسّلام، در آینده‌ى نزدیکى نیست. ما نمى‌دانیم. شاید در آینده‌ى نزدیکى بود. شاید در زمان حیات ما بود. شاید این توفیق، براى مردم این نسل وجود داشت. مگر مى‌شود با آلودگى، با ضعف نفس و با اصلاح نکردن نفس، با آن بزرگوار در دوران دولت حق و حکومت الهى او رابطه برقرار کرد؟!باید خود را آماده کنیم. هرکس باید احساس کند که وظیفه دارد خود را آماده کند. این آمادگى، معنوى و روحى است. آمادگى ایمانى است. هر کس باید سرمایه‌ى عظیمى از امید و ایمان و نورانیّت در خود ایجاد کند، تا شایسته‌ى این شود که از نزدیکان و خواص آن حضرت، از یاران آن بزرگوار، از همکاران او در حرکت عظیم جهانى‌اش قرار گیرد. اگر از نزدیکان او نشدیم؛ اگر از پیروان او نشدیم، آن‌وقت شقاوتى بالاتر از این نیست. پس، باید خودمان را آماده کنیم.

بیانات در دیدار میهمانان «کنفرانس جهانى اهل بیت«ع»» در روز «نیمه‌ى شعبان»   08/11/1372

عقیده‌ى ما این است که امام زمان (ارواحنافداه) متوجه و ناظر بر رفتار و عمل ماست؛ اعمال ما بر او عرضه مى‌شود. این جوان‌هاى مؤمن ما که در میدان‌هاى مختلف - چه در میدان معنویت و عبادت و معرفت، چه در میدان کار و تلاش، چه در میدان مبارزه و سیاست، چه در میدان جهاد؛ آن روزى که جهاد مورد احتیاج بود - این‌جور از خودشان اخلاص و شادابى نشان مى‌دهند، امام زمان (سلام‌اللَّه‌علیه) را خرسند و خوشحال مى‌کنند. این‌که مردم در کشور اسلامى - حالا در کشور مسلمانِ ما - تلاش‌شان این است که بر اداره‌ى کشور، بر پیشرفت امور کشور نظارت داشته باشند، تصمیم بگیرند، اقدام کنند، وارد میدان بشوند؛ و میدان را رها نمى‌کنند که دیگران بیایند و براى آنها تصمیم بگیرند؛ اجازه نمى‌دهند که امتداد خواست‌هاى استکبارى و استعمارى در داخل کشور سرنوشت آنها را معین بکند، امام زمان را خوشحال مى‌کنند؛ امام زمان ناظر است و مى‌بیند. انتخابات شما را امام زمان دید؛ اعتکاف شما را امام زمان دید؛ تلاش شما جوان‌ها را براى آذین‌بندى نیمه‌ى شعبان، امام زمان دید؛ حضورِ شما زن و مرد را در میدان‌هاى گوناگون، امام زمان دیده است و مى‌بیند؛ حرکت دولتمردان ما را در میدان‌هاى مختلف، امام زمان مى‌بیند و امام زمان از هر آنچه که نشانه‌ى مسلمانى و نشانه‌ى عزم راسخ ایمانى در آن هست و از ما سر مى‌زند، خرسند مى‌شود. اگر خداى نکرده عکس این عمل بکنیم، امام زمان را ناخرسند مى‌کنیم. ببینید، چه عامل بزرگى است.

بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به‌مناسبت نیمه‌ى شعبان   29/06/1384

  

گوشه‌هایی از وصیت نامه شهید چمران به امام موسی صدر

وصیت می‌کنم... وصیت می‌کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می‌دارم. به معشوق من ! به امـام موسی! کسی که رمــز طایفه‌ی شیعه وافتخار آن و نماینده‌ی1400سال درد،غم،حرمان،مبارزه،سرسختی،حق طلبی و بالاخره شهادت است!آری به امام موسی صدر وصیت می‌کنم.. بـرای مـرگ آماده شده‌ام و ایـن امـری است‌طبیعی که مدت‌هاست باآن‌آشنا شده‌ام.ولی برای‌اولین بار وصیت می‌کنم.خوشحالم‌که درچنین‌راهی‌به‌شهادت می‌رسم.خوشحالم که از عالم و مافیها بریده‌‌ام.علایق را زیر پاگذاشتم.قیدوبندها را پاره کرده‌ام .دنیا و مافیها را سه طلاقه گفته‌ام وبا آغـوش بــاز به استقبال شهادت می‌روم.کسی کـه وصیت می‌کند،آدم ســاده‌ای نیست. بزرگترین مقامات علمی راگذرانده،سردی‌وگرمی‌روزگار را چشیده، از زیباترین وشدیدترین عشق‌ها بــرخوردار شده‌، از درخت لذات زندگی میوه چیده،ازهرچه زیبا و دوست‌داشتنی‌است‌برخوردارشده،ودراوج‌کمال و دارائی، همه چیز خود را رهـا کرده و بـه خاطر هدفی مقدس، زندگی دردآلود و اشکبارو شهادت را قبول کرده است. آری ای محبوب مـن ، یک چنین کسی با تــو وصیت می‌کند.
عشق هدف حیات و محـرک زندگی من است.زیباتـراز عشق چیزی ندیده‌ام و بالاتر ازعشق چیزی نخواسته‌ام. عشق است که روح مرا به تموج وا می‌دارد.قلب مـرا به جوش می‌آورد.استعدادهای نهفته‌ی مــرا ظاهرمیکند، مرا از خودخواهی وخودبینی می‌رهاند و در عالم وجود محو می‌شوم وبه‌خاطر عشق است‌که فداکاری میکنم...

برگی از خاطرات شهید چمران در آمریکا

خدایا نمی‌دانم هدفم از زندگی چیست؟ عالـم و مافیها مـرا راضی نمی‌کند، مردم رامی‌بینیم که به هر سو می‌دوند،کـار می‌کنندتا به نقطه‌ای برسند که به آن چشم دوخته‌اند؛ولی ای خـدای بزرگ از چیزهایی‌که دیگران بدنبال آن‌می‌روندبیزارم،اگرچه بیش ازدیگران می‌دوم وکار می‌کنم ولی فقط به عنوان وظیفه قـدم ‌به‌پیش می‌گذارم ودرکشش حیات شرکت می‌کنم ودراین راه انتظار نتیجه‌ای ندارم!خستگی برای من بی‌معنی شده.هرکجا که برسم می‌خوابم،هروقت‌که اقتضاکند می‌خیزم،هرچه پیش آیدمی‌خورم،چه ساعتهای دراز که برسرتپه‌های اطراف برکلی[دانشگاه برکلی در کالیفرنیا]برخاک خفته‌ام‌وچه نیمه‌های شب که مانند ولگردان تا دمیدن صبح برروی تپه‌ها و جـاده‌های متروک قدم زده‌ام،چه روزهای درازرا که باگرسنگی به سر برده‌ام.درویشم ،ولگردم،در وادی انسانیت سرگردانم وشاید از انسانیت خارج شده‌ام،چون احساس و آرزویی مانند دیگران ندارم.
خدا بود و دیگر هیچ نبود.شهید چمران:ص??

بیگانه ای در سرزمین بیگانه

من از جبل عامل آمده‌ام؛سرزمینی که ابوذرغفاری،صدیق پیامبربزرگ برای اولین باراسلام راستین را به مردم آن منطقه‌ تبلیغ کرد، جبل عامل ‌سرزمین تشیّع،سرزمین ولایت علی‌علیه‌السلام، سرزمین شهید اول‌وشهید ثانی، سرزمین شیخ بهاالدین عاملی ودانشمندان ومتفکرین بزرگ که دنیارا منور کرده‌اند.من از جبل عامل ،سرزمین مقدس شیعیان آمده‌ام؛ من نماینده‌ی محرومین ومستضعفین جنوب لبنان هستم کـه همه روزه زیــر آتش توپخانه‌ی سنگین ‌و بمب‌های هـواپیماهای اسرائیل می‌سوزند.من فریادم که درسینه‌ی مجروح جبل عامل،درخلال قرن‌ها ظلم وستم،محبوس شده‌ام. من ضجه‌ی دردآلود معذّبین وزنجیریـانم که در شکنجه‌گاه‌های ستمگران واستثمارگران در طـول تاریخ نابود شده‌اند.من ناله‌ی دلخراش یتیمان دل‌شکسته‌ام که در نیمه‌های شب از فرط گرسنگی بیدار می‌شوند ودست محبتی وجود ندارد که برای نوازش، آن‌ها را لمس کند.من آه صبحگاهم که از سینه‌ی پرسوز بیوه‌زنان سرچشمه‌ می‌گیرم وهمراه نسیم سحر به جستجوی قلبها و وجدان‌های بیدار به هـرسو می‌دوم، آنقدرکه خسته می‌شوم واز پـای می‌افتم وناامید ومأیوس، به قطره اشکی مبدل می‌شوم وبه صورت شبنمی در دامام برگی سقوط می‌کنم.
شهید دکتر مصطفی چمران؛ لبنــان؛ ص170


رقصی چنین میانه‌ی میدانم آرزوست.

 شهید چمران

اعضای بدنم!در این لحظات آخر عمر،آبروی مرا حفظ کنید.شما سال‌های دراز به من خدمت‌ها کرده‌اید.از شما می‌خواهم که این آخرین لحظه را به بهترین وجه ادا کنید.ای پاهای من سریع و توانا باشید،ای دستهای من قوی و دقیق باشید،ای چشمان من تیزبین و هوشیارباشید،ای قلب من این لحظات آخر را تحمل کن،ای نفس ،مراضعیف وذلیل مگذار وتا چند لحظه بیشتر با قدرت واراده ،صبور وتوانا باش.

به شما قول می‌دهم که پس از چند لحظه همه شما در استراحتی عمیق و ابدی ،آرامش خود را برای همیشه بیابید و تلافی این عمر خسته‌کننده و این لحظات سنگین و سخت را دریافت کنید. من، چند لحظه بعدبه شما آرامش می‌دهم،آرامش ابدی ،دیگر شما را زحمت نخواهم داد،دیگر شب وروزشمارا استثمار نخواهم کرد.آرام وآسوده برای همیشه دربستر نرم خاک ،آسوده خواهید بود.امّا این لحظات لقایپروردگار ،لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.
آخرین دست نگاشته‌ی دکتر چمران که آن را در راه رفتن به سمت دهلاویه نگاشته اند.

آرزوهای چمرانی

آرزو داشتم که در معرکه‌های سخت وطوفانزای حوادث، در نبرد مرگ وزندگی بین حق وباطل، پرچم خونین حسین را بدوش بکشم وبا فدا کردن هستی خود، یک حلقه به زنجیر دراز شهدای حق بیفزایم و انسانیت را یک قدم به کمال نزدیک‌تر کنم.                                                                                                             
لبنان،دکتر شهید چمران، ص 438

 

مختصات چمران از نگاه چمران 
 

1.عشق ،که ازسخنم ونگاهم و دستم و حرکاتم وحیات و مماتم می بارد.درآتش عشق می سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی‌شناسم.درزندگی جز عشق نمی‌خواهم وبه جزبه عشق زنده نیستم.
2.فقــر ،که از قید همه چیز آزاد و بی‌نیازم، اگرآسمان وزمین را به من ارزانی کنند،تأثیری در من نمی‌کند.
3.تنهایی ،که مرا به عرفان اتصال می‌دهد.مرابا محرومیت آشنا می‌کند،کسی که محتاج عشق است دردنیای تنهایی با محرومیّت عشق می‌سوزد
وجز خدا کسی نمی‌تواند انیس شبهای تار او باشدوجز ستارگان اشکهای او را پاک نخواهند کرد.
وصیت نامه شهید چمران به امام موسی صدر

غاده چمران ،روایت می‌کند:             
 *مهریه‌ام قرآن کریم بود وتعهد از دامـاد که مرا در راه  تکامل   و اهل البیت و اسلام هدایت کند.اولین عقد در صوربود که عروس چنین مهریه‌ای داشت.
*اولین باری که امــام موسی صــدر مـرا بعد از ازدواج با مصطفی در لبنان دیــد، خواست تنها با من صحبت کند.گفت :«غـــاده ! شما می دانید با چه کسی ازدواج کرده‌اید؟ شما با مــرد بزرگی ازدواج کرده‌اید.خدا به شما بزرگترین چیز را در عالم داده، باید قدرش را بدانید.این خلق وخوی مصطفی که شما می‌بینی، تراوش باطن اوست و نشستن حقیقت سیر وسلوک در کانـون دلش. ایــن همه معاشرت و رفت وآمد مصطفی با ما و دیگران تنازل از مقـام معنوی اوست به عالم صورت و اعتبار.»
*خیلی وقت‌ها دو روز، چهار روز از مصطفی خبر نداشتم ، پیدایش نمی‌کردم وبعد برایم‌یک کاغذکوچک می‌آمد[که روی آن نوشته بود]:«اَتْرُکُکِ لِللّهِ- درپناه‌ خداست که ترکت می‌کنم.»
*شب رفتم بالا.وارد اتــاق شدم، دیدم مصطفی روی تخت دراز کشیده، فکر کردم خواب است، آمدم جلو و او را بوسیدم، احساس کردم او بیدار است ولی حتی وقتی پایش را هــم بـوسیدم چیزی نگفت، چشم‌هایش را همین طور بسته بود. مصطفی گفت:«من فردا شهید می‌شوم.»  خیال کــردم شوخی می‌کند .گفتم:«مگر شهادت دست شماست؟» گفت:«نه، مــن از خــدا خواستم و می‌دانم خـدا به خواست من جواب می‌دهد، ولی  من می‌خواهم شما رضایت بدهید، اگر شما رضایت ندهید من شهید نمی‌شوم.» او اصرار کرد و آخــر رضایت دادم ونمی دانستم چرا راضی‌شدم؟! ...[فــردا ظهر] رفتم سردخانه و یــادم هست آن لحظه که جسدش را دیدم گفتم: «اللهم تقبّل منّا هذا القربان.»
*وقتی دیــدم مصطفی در سردخانه خوابیده و آرامش کامل داشت، احساس کردم که او دیـگر استراحت کرد.مصطفی ظاهر زندگیش همه سختی بود. واقعاً توی درد بود. روزهای آخــر احساس می‌کردم خیلی اذیت می‌شود وانگار دیگر تحمل دوری خــدا را نداشت.آن قدر عشق در وجودش بود که مثل یک روح لطیف  می‌خواست درپرواز باشد.
چمران به روایت همسرش؛حبیبه جعفریان ؛انتشارات روایت فتح

کتابشناسی شهید دکتر چمران

* انسان وخدا
   چهار سخنرانی علمی- عرفانی در کانون 
   توحید در ایام ماه مبارک رمضان سال 1359

*زیباترین سروده‌ی هستی

 
  چند دستنوشته وسه سخنرانی شهید چمران 
   درباره‌ی حضرت علی علیه السلام
*لبنان 
   پیرامون لبنان و حوادث آن
*بینش و نیایش 
   برخی یادداشتهای شهید چمران
*خدابود ودیگر هیچ نبود. 
   مجموعه‌یادداشتهای شهید چمران در آمریکا،لبنان،ایران
*کردستان 
  پیرامون حوادث کردستان
*رقصی چنین میانه‌ی میدانم آرزوست. 
   عملیات آزادسازی سوسنگرد


  
نشریه

اینجا دهلاویه بگوشم!

می‌گویند: شَرَفُ المَکانِ بِالْمَکینِ : اعتبار مکان‌ها به انسان‌هایی است که در آنها زیسته‌اند.

دهکـده‌ای کوچک که طمع مشهور شدن داشت؛ روستایی که‌از عزلتِ خویش به ستــوه آمده بـود؛ دست به دعــا برداشت و از خــداوند شهرها تقاضای شهرت کـرد... وخـداوند چمران مــرا به آنـجا فرستاد تـا حـجاب کـالبدش را تکـه تکـه کنـد و مسئولیّت بعد ازشهدا ماندن‌ونرفتن ‌را بر دوش ما سنگین‌تر...


دهلاویه را همه می‌شناسند.

هنر مردان خدا

شهادت انسان‌ساز سـردار پرافتخار اسلام و مجاهد بیدار ومتعهد راه تعــالی و پیوستن بـه ملاءاعلی، دکتـرمصطفی‌چمـران را به پیشگاه ولــی عصر ارواحنافداه تسلیت و تبریک عرض می‌کنم. چمــران عــزیز بـا عقیده پـاکَ خالصِ غیر وابسته به دستجات و گروه‌هـای سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی و جهاد در راه آن را ازآغـاز زندگی شروع و به آن ختم کرد. هنــر آن است که بی هیاهوی سیاسی و خودنمائیِ شیطانی بــرای خــدا به جهاد برخیزد و خـود را فــدای هدف کند نه هوی، وایــن هنر مردان خداست. اودرپیشگاه خــدای بزرگ با آبــرو رفت ،روانش شـاد و یادش بخیر.

اول تیرماه شصت

فرازی از پیام حضرت امام خمینی ره به مناسبت شهادت دکتر چمران

چمران ؛ سردار آزادی‌ها

چه زیباست :

راز ونیازهای درویشی دلسوخته وناامید در نیمه شب؛

فریاد خروشان یک انقلابی از جان گذشته در دهان اژدهای مــرگ؛
اعتراض خشونت بار مظلومی ، زیر شکنجه ستمگر؛
اشک سرد یأس وشکست بر رخساره زرد دلشکسته‌ای در میان برادران به خاک وخون غللتیده،

فریاد پرشکوه حق از حلقوم از جان گذشته‌ای علیه ستمگران روزگار.

چه خوش است:

دست از جان شستن و دنیا را سه طلاقه کردن،
از همه قید وبند اسارت حیات آزاد شدن،
بدون بیم وامید علیه ستمگران جنگیدن،
پرچم حق را در صحنه خطر ومرگ برافراشتن؛
به همه طاغوت‌ها نه گفتن؛
با سرور و غرور به استقبال شهادت رفتن؛
جایی که دیگر انسان مصلحتی ندارد تا حقیقت را برای آن فــدا کند، دیگر از کسی
واهمه نمی‌کندتا حق را کتمان نماید...
آنجا حق و عدل، همچون خورشید می‌تـابد و همه قــدرتها، وحتی قــداستها فــرو می‌ریزند،
وهیچ کس جز خدا - فقط خد ا- سلطنت نخواهد داشت. من آن آزادی را دوست دارم ، واز این که در دوره‌های سخت حیات آن را تجربه کرده‌ام خوشحالم.


شهید دکتر مصطفی چمران - فرازهایی از نیایشهای دست نوشت شهید

زندگینامه

دکتــر مصطفی چمران درسال 1311 درتهران،درخیابان پانزده خرداد فعلی،بـازار آهنگرهـا محله سرپولک متولد شد. تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه آغاز کرد و در دارالفنـون و البــرز دوران متوسطه را گذراند؛ درسال 1336 از دانشکده فنی تهران در رشته الکترونیک فـارغ التحصیل شد و درسال 1337با استفاده از بـورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریکااعزام شد. وپس ازمدتی‌درجمع معروفترین دانشمندان جهان در دانشگاه کالیفرنیا ومعتبرترین دانشگاه آمریکا -برکلی- باممتازترین درجه علمی موفق به اخذ «دکتـرای الکترونیک وفیــزیک پـلاسما »گردید. از 15 سالگی در درس تفسیر قرآن آیت الله طالقانی ودرس فلسفه شهید مطهری شرکت می‌نمود ودر مبارزات ملی شدن صنعت نفت وپس از کودتای ننگین 28 مـرداد از مبارزان فعال علیه رژیم شاهنشاهی بود .درآمریکا با همکاری چند تن از دوستانش« اولین انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا» رابنیاد نهاد و از فعالین دانشجویان مسلمان بود وبه همین سبب ،بورس تحصیلی وی از طرف رژیم شاهنشاهی ایـران قطع شد. در آمریـکا با دختری آمریکایی که مسلمان شد ،ازدواج نمود وحــاصل ایــن ازدواج دو دختر و دوپسر بود.پس از قیام 15خردادوسرکوبی مبارزات مردمی عازم مصرشد ومدت‌دوسال سخت‌ترین دوره‌های چریکی وجنگ‌های پارتیزانی را آموخت وبه عنوان شاگرد ممتاز این دوره معرفی شد. پس مدتی عازم لبنان می‌شوددرآنجاباکمک امام موسی صدر،رهبرشیعیان جنوب لبنان،حرکت‌محرومین وسپس شاخه نظامی آن، سازمـان «اَمَـل» را بر اساس اصول ومبانی اسلامی پی‌ریزی نمودو از قلب سوخته‌ی بیروت تا قله‌های بلند کوه‌های جبل‌عامل ودرمرزهای فلسطین اشغال‌شده از خودقهرمانی‌ها به یادگار گذاشته وبی هیچ مبالغه‌ای جوانان امروز لبنان او را «حمزه‌ی عصر» می‌خوانند. دکـترچمـران در لبنان و پس ازآنکه همسر و فـرزندانش تاب تحمل اوضاع لبنان را نداشتند و او را ترک کردند، با دختری لبنانی ازدواج می‌کند و« غاده »برای همیشه در کنار او ماند.

دکــتر چمران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایــران به دستور حضرت امام ره در ایـران می‌مـانند و تمام تجربیات علمی وانقلابی خویش را در جهت خدمت به وطـن خویش بکـار می‌گردد و دراین بازگشت که پس از 23 سال بطول می‌انجامد ، یک چیز را یقیناً می‌گوید:«خــدا بود و دیــگر هیچ نبود.» خاموش وآرام، ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی‌ می‌پردازد وهمه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروه‌های پـاسداران انقلاب در سعد آباد می‌کند.سپس در شغـل معاونت نخست وزیر در امور انقلاب شب وروزخود را به خـطر می‌اندازد ومسئله کــردستان را قاطعانه فیصله می‌دهــد،تـا اینکه بالاخره در قضیه فراموش ناشدنی پــاوه قدرت ایمان و اراده آهنین وشجاعت وفداکاری او برهمگان اثبات می‌شود.پس از مــاجرای کـردستان از طرف حضرت امــام ره برای بازسازی وتحول ارتش از سیستمی طاغوتی،به نظامی انقلابی ،به وزارت دفاع منصوب می‌شوند. دکــتر چمران در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی به نمایندگی مردم تهران وارد مجلس می‌شوند و در همین دوره به عنوان نماینده حضرت امــام ره در شورای عالی دفــاع منصوب می‌شوند. با شروع جنگ تحمیلی و پیشروی‌های عراق در خاک خوزستان ،دکتر چمران همراه با تنی چند از دوستان «ستـاد جنگهای نامنظم» را در اهواز تشکیل می‌دهند.واز کــارهای اساسی ایشان ایجاد هماهنگی میان ارتش ،سپاه ونیروهای مردمی داوطلب بود.فتح سوسنگرد حماسه‌ای‌دیگربودکه چـمران‌شیرخدا ورستم دستانش بود.سحرگاه 31 خرداد 1360،ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسیدودکتـر چمران برای معرفی فرمانده جدید عازم«دهــلاویه» شد.وآخرین کلامش با رزمندگان این بود:«خدارستمی را دوست داشت و برد واگر مــا را هم دوست داشته باشد،می‌برد. » وهمه دیدند که خــدا چـمران را دوست داشت . روحش شاد و اندیشه‌اش ‌همیشه زنده بادا.

تهیه کننده: صدیقه منتظری

رازونیازهای مصطفی با علی علیه السلام

علــی ؛آرزوگـــاه رازونیازهای شبانه من، آه‌هــای ســوزان صبحگاهی من، نالــه‌های دردآلـود من زیــر شکنجه ظلم ، فریادهای پرخروش قلب سوزانم در ظلمتکده‌ی جهان ... انیس تنهایی من، غمخوارمن هنگامی‌که کوهی از غـــم مرا

می‌فشرد، تسلّی بخش قلب مجــروحم هنگامی کـه درآتش درد می‌ســوزم، هنگامی کـه کشتی شکسته‌ی وجــودم به تخته‌سنگهای کینه ونفرت برخورد می‌کند، وبـــاران تهمت وافترا بر من می‌بارد،درتاریکی‌ظلمت که دیگــر هیچ امیدی ندارم و همه‌ی راه‌هـا کورشده است ودل به نیستی نـهاده‌ام و فقط توکل علی الله قلبـم را روشن کرده است، آنجــا علی کشتیبان کشتی وجود من است ...


ای علی ؛ هنگامی که جوان بودم و از قهرمانـــان عالم لذت می‌بردم، قهرمانی‌های تو مــرا فریفته بود؛ ای علی ، بزرگتر شدم، به‌علم‌وادب پرداختم، علم و ادب‌تومرا فریفت؛ای علی، بزرگتر شدم، ایمان تو و عرفان تو مرا مبهوت کرد... ای علی اکنون دردها و غم‌های تو مـرا مسحور کرده است؛ دردوغـم پیوندی بین من وتـو بـوجـود آورده است کـه درهـرضربان قلبم درد تـو را احساس می‌کنم، چه درد کشنده‌ای .

ای عـلی ؛ جـــز عشق وفــــداکاری از وجــودم تـــراوش نکرده است، حسودان و توطئه چینان که از اعمــال گذشته مـن نمی‌توانند نقطه‌ضعفی پیدا کنند، می‌گــویند درآینده خواهید دیدکه اوآدم‌تبهکاری است، می‌گویند نشان خواهد دادکه جنایت‌کــار است؛کسانی‌که‌خــود یـک قــدم مثبت برنداشته‌اند، جز ریــا و تزویر و تهمت و توطئه‌،کاری نکرده‌اند،برای کوبیدن عمل صالح به چنین فریبی دست می‌زنند و مـردم عــادی را بدیـن وسیله می‌فریبند؛ ای عــلی، مـن ناراحت ظلم و ستمی که بر مـن رفته و می‌رود نیستم، مـن خوشحالم که همدرد توأم واین خود نعمتی است .

زیباترین سروده‌ی هستی؛شهید دکتر مصطفی چمران

نشریه

قسم به پاوه

صبح58/5/28 بربالای دیوارِ خانه‌ی پاسداران ایستاده بودم وبه‌شهر می‌نگریستم،گلوله‌ازهر طرف همچنان می‌بارید، یکباره فریاد«الله اکبــرِ»پاسداران به هوا بلند شد،پرسیدم مگرچه شده است؟گفتندامام خمینی اعلامیه‌ای صـادر کرده است؛ اعلامیه‌ای که اساس بزرگترین تحولات انقلابی کشور مـا بشمارمی‌رود،اعلامیه‌ای‌که ازبزرگ مردی 80
ساله بدون آنکه علوم نظامی خوانده باشد،صادر شد. «امــام خمینی فرماندهی کلّ قـوا را بدست می‌گیرد وفـرمان می‌دهد که ارتش باید در عرض 24 ساعت خود را به پاوه برساندو[اگــر تا 24 ساعت عمل مثبتی صورت نگیرد سران ارتش و ژاندارمری مسئول خواهند بود]»...بعد از فرمان منقلب کننده امام، دیگر جای سکوت و تماشا نبود، وقت حرکت و قاطعیت و شجاعت بود، امـام بزرگ امت فرمـانی انقلابی صادر کرده بود واین فرمان باید بطور انقلابی پیاده شود، ومن می‌دانستم ومی‌توانستم ومسئولیت داشتم که این فرمان انقلابی امــام را به بهترین وجه انقلابی، که درتـاریخ نظیر نداشته باشد، به مرحله عمل درآورم.من وضع روحی و اجتماعی و سیاسی منطقه را خوب درک می‌کردم وعمق فرمان امام را تا دورترین نقاط دشمن، وتا اعصار تاریخ، حس می‌نمودم، وضعیت جنگ را در روزهــای آینده بـه خوبی پیش‌بینی می‌کردم وحرام می‌دانستم که آدم‌های پوشالی و سست عنصر مسئولیت پیاده‌کردن فرمان امام را به عهده بگیرند و از صلابت و عظمت این فرمـان انقلابی بکاهند...آنجا بود که فرصت رامغتنم شمردم و همان پاسداران دلشکسته و مجروح را با عده‌ای از پاسداران کرد محلّی جمع کردم وبه آن‌هـاگفتم امام فرمان داده و بنابراین جنگ بزرگ وتاریخی ما هم‌اکنون شروع می‌شود...[وهمه دیدند که امـام و چـمران وعده‌ای پـاسدار، نه‌تنها پــاوه،کـه‌کردستان را آزاد کردند]

قسم به پاوه،ومقاوت بی‌نظیرش،اراده‌ی‌ آهنینش وشهیدان خونین کفنش؛ قسم به کردستان وکوه‌های بلندش ودره‌های عمیقش، به درد وحرمان، به مردم باوفایش؛ قسم به اسلام؛ قسم به امام وفرمان منقلب کننده ومعجزه‌آفرینش؛ قسم به خــون شهیدان وقسم به اشک یتیمان وآه بیوه‌زنان وقسم به خدا که تا آخرین قطره خون علیه دشمنان داخلی وخارجی می‌جنگیم. تلخیص از : شهید دکتر چمران؛کردستان


  

هو

اینم جالب اگه دانلودش کنیداز حاج عبدالرضا هلالی است


  

این فاطمه بـود که عاشقانه‌ترین پاسداشت را از حریم امامت‌رواداشت.این فاطمه بودکه‌یگانه‌ترین  اسوه‌دهی را در همراهی با ولایت ادا ساخت،همو که با فریادهای جگرسوز خویش ، زیباترین شعار ولایت‌مـداری را در گوش جـــان پیروان خویش طنین انداز ساخت:«یا اَبَا الحَسَنِ! روحـی لِروحِکَ الفداهُ وَ نَفْسی لِنَفْسِکَ الْوِقاءُ ، اِنْ کُنْتَ فی  خَیْـرٍ کُنْتُ مَعَک واِنْ کُنْتَ فی شَرٍّکُنْتُ مَعَک-

ای ‌ولیّ‌امر من ! روحم به فدای روح و جانم  سپر بلای تو ! هماره همراه تو خواهم بود،چه در خیر و نیکی وچه در سختی و بلا گرفتار شوی .»  

(کوکب الدّری: ج 1،ص196)  

باری ، پیشتازتـرین ،خالص‌تــرین وکاری‌تــرین حمایت‌گر ولایت و امامت ، فاطمه سلام الله علیها بـود و هموست که بایستی مقتدا و اسوه‌ی مـا در این برهه از زمان واقع شود.[ان شاء الله] 

جامی از زلال کوثر،آیت‌الله مصباح یزدی،ص 146 

فرازهایی از طوفان فدکیه

* ای مردم ! بدانید که من فاطمه و پـدرم محـمّد است ،آنچه ابتدا می‌گـویم در پایان نیز می‌گــویم، گفتارم غلط نبوده و ظلمی در آن نیست،پیامبـری از میان شما بر انگیخته شـد که رنجهای شما بر او گران آمده و دلسوز بـر مؤمنان و رئــوف و مهربان بود،...وشما بـرکناره‌ی پرتگاهی از آتش قرار داشته و مانند جرعه‌ای آب بوده ودرمعرض طمع طمّاعان قرارداشتید، ازآبی می‌نوشیدیدکه‌شتران‌آن را آلوده کرده بودندو ازپوست درختان به‌عنوان غذا استفاده می‌کردید،خارومطرود بودید ،تا خدای تعالی بعد از چنین حالاتی شما را بدست آن حضرت نجات داد. 

*ای مردم ! هرگاه آتش جنگ برافروختند، خداوند خاموشش نموده،یا هرهنگام که شیطان سربر آورد یــا اژدهایی از مشرکین دهــان باز کرد، پیامبــر، برادرش[حضرت علی علیه السلام] را درکـام آن افکند،و او تا زمانی که سَـرِ آنان رابه زمین نمی‌کوفت و آتش آن‌هارابه‌آب‌شمشیرخاموش نمی‌کرد، بازنمی‌گشت،   [او] نزدیک به پیامبـر خدا ، سروری از اولیاء الهی، نصیحت‌گر، تلاشگر وکوشش کننده بــود و در راه خـدا ازملامت ِ ملامت‌کننده نمی‌هراسید و این در هنگامه‌ای بودکه شما درآسایش زندگی می‌کردید، ودرانتظاربه سرمی‌بردید تا ناراحتی‌هامارادر برگیرد وهنگام کارزار عقبگرد می‌کردید و به هنگام نبــرد فرار می‌نمودید.  

*...پس خلافت را بگیرید،ولی بدانید که پشت این شترِ خلافت زخم است وپــای‌آن سوراخ وتاول‌دار، عاروننگش باقی‌ونشان ازغضب خداوننگ ابدی‌دارد، و به آتش شعله‌ورخـدا که به‌قلب‌ها احاطه می‌یابد، متصل است، پس هرچه خواهید بکنید وما هم کار خود را می‌کنیم : وَانْتَظِروا اِنّا مُنْتَظِرونَ.

*[ای مردم]آگاه باشید، می‌بینم که به‌تن آسایی جـاودانه دل داده و کسی  که سـزاوار زمامداری بود را دور ساخته‌اید، با راحت طلبی خلوت کرده ،وازتنگنای زندگی به فراخنای آن رسیده‌اید،آگاه باشید آنچه گفتم با شناخت کاملم بود،به سستی پدید آمده در اخلاق شما ، وبی ‌وفائی و نیــرنگ ایجاد شده در قلوب شما ، ولیکن این‌ها جوشش دل اندوهگین وبرون‌ریختن خشم و غضب است، وآنچه قابل تحملم نیست‌وجوشش سینه‌ام‌و بیان دلیل و برهان است. 

*[ای گروه انصار]آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم درحالی که مـرا می‌بینید و سخن مرا می‌شنوید، صدای دعوت من به شما می‌رسد ولی جواب نمی‌دهید،ناله‌ی‌فریادْخواهم را شنیده ،ولی به فریادم نمی‌رسید،درحالی که به شجاعت معروف‌وبه خیر وصلاح موصوف می‌‌باشید، ... پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان ، حیران شدیدو پس از آشکاری،خودرامخفی‌گردانید،وبعد ایمان شرک آوردیدووای برگروهی که بعد از پیمان بستن،آن را شکستند. 

*[خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم]ماتورااز دست دادیم،مانندسرزمینی که از باران محروم گردد، و قـوم تومتفرّق شدند ، بیا بنگــرکه چگونه از راه منحرف گردیدند، مردانی چند از امّت تو، همین که رفتی وپرده‌ی خــاک میان مـا وتوحائل شد، اسرار سینه ها را آشکار کردند ، بعد از تو مردانی دیگر از مــا روی برگردانده و خفیفان نمودنـد و میراثمان  دزدیده شد..ای‌کاش پیش از تـو مرده بودیم ، آنگاه که رفتی و خاک تـــرا در زیر خود پنهان کرد. 
 

فاطمه ،فاطمه است.

نمی‌دانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟

خواستم از «بوسوئـه» تقلید کنم، خطیب نامور فرانسوی که روزی در

مجلسی باحضور لوئی،از«مریم»سخن می‌گفت،گفت:هزارو هفتصدسال

که همه سخنوران عالم درباره‌ی مــریم داد سـخن سرداده‌اند و هزارو

هفتصدسال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت‌ها در شرق‌وغرب

ارزش‌های مریم را بیان کرده‌اند. هزار و هفتصدسال است که شاعـران

جهان‌در ستایش مریم ،همه ذوق و قدرت خلاقه‌شان را به‌کارگرفته‌اند.

... اما مجموعه گفته‌ها و اندیشه‌ها وکوشش‌ها و هنرمندی‌های همه درطول این قرون، به اندازه‌ی این‌کلمه‌نتوانسته است‌عظمت‌های مریم رابازگویندکه«مریــم،مادر عیسی‌است». و من می خواستم با چنین شیوه‌ای از فاطمه بگویم ، باز درماندم :

خواستم بگویم، فاطمـــه دختر خدیجه‌ی بزرگ است، دیدم فاطمه نیست.

خواستم بگویم، فاطمـــه دختر محمد صلی الله علیه و آله وسلم است، دیدم فاطمه نیست.

خواستم بگویم، فاطمـــه همسر علی علیه السلام است، دیدم فاطمه نیست.

خواستم بگویم، فاطمـــه مادر حسن و حسین علیهما السلام است، دیدم فاطمه نیست.

خواستم بگویم، فاطمـــه مادر زینب سلام الله علیها است، باز دیدم فاطمه نیست.

نه ،این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست ... فاطمه ،فاطمه است.        –

دکتر علی شریعتی 

 

شجره طیبه

از ابــن عباس روایت شد که گفت :

رســول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : مـن درختم و فاطمه حــمل آن و علی لقــاح آن‌و حسن و حسین میوه‌ی آننـد ودوستاران اهـل بیت حقیقتا برگ بهشتی آنند.فص حکمة عصمتیه فی کلمة فاطمیه ،ص44 

 

فاطمه از زبان فاطمه سلام الله علیها 

* ما اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم ، وسیله ارتباط خــدا با مخلوقاتیم ، ما برگزیدگان خداییم وجایگاه پاکی‌ها ، ما دلیل های روشن خداییم و وارث پیامبران الهی.

                       شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج16،ص211 

* ستایش خدای را که مرا منکر امری از کتابش قرار نداده و در هیچ حقیقتی از امــر کتاب مرا سرگردان ننموده است. 

*زنی خدمت حضرت فاطمه سلام الله علیها رسید و سوالی کـــرد و جواب شنید ،تا ده سوال، خجلت کشید، عرض کرد: بر شما مشقت نباشد؟! فرمود: اگر کسی اجیر شود که بــاری را به سطحی به صد هزار دینار[برساند] ،آیا بر او سنگین است؟ عرض کرد:نه .فرمـــود: من اجیر شده‌ام برای هر مسئله به بیشتر از مابین زمین و عرش که از لؤلؤ پر شود. 


  
آخریـن گفتــار 

... سرآمد و الگوی جاودانه و تمام ناشدنی و به تعبیر شیرین قرآن کریم،«کوثـر»یاخیرونعمت فزاینده ومتزاید و زوال‌ناپذیـروابدی است ،انس ذهنی ، ذاتی و عملی و حشر متافیزیکی ووجودی یافته،آن انسان  بــرتر و نمونه را سرمشق حیات معقول و سرلوحه‌ی زندگی پاک خویشتن قراردهدتا با فاطمه‌شناسی وفاطمه‌گرایی ،حیـات طیّبه و به فطرت خویش بازگرددوبه اصل

خود واصل شود و بر روزگار فصل وفـراق از خــودِحقیقی و مـنِ علوی خط بطلان بکشد به «از کجا آغاز کنیم» که پرسشی عقلانی و تکامل‌گرایانه است،با«از فاطمه»پاسخ دهــد تــا بــازگشت به خویشتـن را تجـربه کنـد و دو سَــرِ حلقه‌ی هستی و آغـاز و انجـام نظام وجود را دریابد ،که

حدیث «لولا فاطمــةُ لما خَلَقتکما» از آغاز هستی با نام ویاد و حقیقت نوری فاطمـه سلام الله علیهاو با حضور باهرالنور اودرصحنه‌ی حشراکبرونغمه‌ی ملکوتی‌ و غریوِ رحمانیِ «اَیْــــنَ الْفاطِمیـــون»بـه فرجـــام حیات ابــدی و جاودانـه‌ی انسان، به هم سرشته گردد وانسان متکامل رهین‌فیض وجـودی و نعمت پایــدارکوثــرآفرینش‌و گوهر خلقت‌وپاره‌ی تن سیّدکائنات ‌وکُفـو علیعلیه السلام قرار گیرد و در ظلِّ توجهـات آن انسان هادی،این انسان هابط‌به مقــامِ صعود در هبوط بپردازد ......وکــوثرشناسِ کــوثرمنش،کوثــرروش وکــوثرگرایش،خـود کــوثری شود که از هرچه تکاثر و کثرت است رهایی یابد وبه مقام کــوثر و وحــدت دست یازد.

غـرض این اسـت ‌که انــسان وامانـده در طبیعت و سـرگشته‌ی کــوی مادیــت و طوفان ‌زده در صحرای حیرت و فارغ از هویت وهستی خویش ،ولی تشنه‌ی آب حیات و شیفته کمال،طمانینه،سکونت و یقین وسعادت حقیقی و خوش‌ بختی واقعی در پرتو بصیرت و تفقّه به شخصیّت جامع الاطراف فاطمه سلام الله علیها وتاسّی به بینش،منش و روش زندگی‌او، در ابعادفردی،خانوادگی و اجتماعی ،راه نجـات ،رشـد،فـلاح ، صلاح ورستگاری در پیش گیرد و با قــراردادن آیینه‌ی‌فاطمی پیش روی خویش و تابلوی زیبا ونورانی و ماندگــار آن یــادگار پیامبــر خــدا     محمد‌مصطفی‌صلی الله علیه و آله و سلم ،بـه خویشتـن-

شناسی ،خویشتن‌یابی،بــازشناسی و بــازسازی وجودخود پرداخته،به ‌خودیابی‌و بازیابی‌خویش‌و نقد و تاویل هستی و حیاتش بپردازد.چه اینکه فاطمه سلام الله علیها  درهمه‌ی ساحت‌های عقلانی،نفسانی وجسمانی ‌وابعادعرفانی وبرهانی،بینش‌اسلامی وبصیرت دینی ومعرفت اجتماعی  و عـدالت خواهانه و ولایت شناسی و ولایت‌یابی الگویی‌کامل است‌وعلم وعمل،ایمان و خردورزی ،وعقل و عشق را در حیات نورانی خود به ظهور رسانده است.

فاطــمه زهـــرا سلام الله علیها  همچون لیله القــدر، ،حضوری مستمر، کارآمد و تاثیرگذار در همه‌ی عرصه‌های هستی دارد و ظرف وجــودش ظرف تحقق اراده و مشیّت الهی و افاضه فیض ربـوبی است. او اگــر چـه به مثابه‌ی «قـــدر»، قدرش ناشناخته مانده است وباید تاویل حقیقت و کنه وجودش را در قیامت مشاهده کرد، امّا به مقدار ممکن و میسور باید به سراغ این انسان کامــل مکمّل و هادی و اسوه‌ی ابدی رفت و به او قرب وجودی یافت.ان شاء الله 

  فاطمه زهرا سرّ لیله القدر،دکتر محمد جواد رودگر،فصل‌نامه بانوان شیعه،سال دوم،تابستان 1384،ص225

شعر فاطمی 

مریم از یک نسبت عیسی عزیز

                         از سه نسبت حضرت زهرا عزیز

نـــورچشم رحـمهٌ للعالمیـــن

                         آن امــــام اولیــن و آخریــن

آنکه در پیکـــر گیتی دمیـــد

                         روزگــــار تــازه آئین آفریــد

بانـــوی آن تاجــدار هَـلْ اَتی

                         مرتضی،مشگل‌گشا،شیر خـــدا

مــــادر آن مرکز پرگـار عشق

                         مــــادر آن کاروان سالار عشق

آن یکی شمع شبستان حـــرم

                         حافـظ جمعیّــت خیـــرُالامَـمْ

سیــــرت فرزندها از امّهـــات

                         جوهر صدق و صفا از امّـــهات

مزرع تسلیم را حاصــل بتــول

                         مادران را اسوه‌ی کامل بتـــول

                         علامه اقبال لاهوری،کلیات اشعار،ص113 
 

محبّت،پیام فاطمی 

حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها :

بهترین شما کسی است که دربرخورد با مـردم نرم‌تـــر و مهربان‌تـــر باشد و ارزشمندتـرینِ مردم کسانی هستند که بـا همراهانشان مهربان و بخشنده‌اند.

دلال الامامه و کنز العمال ، ج7،ص 225 
 

فاطمه سلام الله علیها ، فدایی ولایت 

دراسوه پذیری از سیـره فاطمی ، آنچه‌دردرجه‌ی  اول اهمیت و ضرورت قرار می‌گیرید، عرصه‌هایی از شخصیت و سیره‌ی زندگانی آن دُرّ یکدانــه‌ی عرش‌الهی است که برای عصرما بیش‌تر ازهرچیز مورد نیاز می‌باشد. 

بایستی‌پیش‌تروبیش‌تربدان صفت‌ها و گفتارهایی از آن بانوی بزرگوار بپردازیم که در شرایط زمانه و دوره‌ی ما مهم‌تر و لازم‌تر می‌نماید و می‌توانـد وظیفه‌ی مـــارا نسبت به انقلاب وآینده‌ی کشور اسلامی روشن سازد.

یکی ازضروری‌ترین عرصه‌هایی که درآن بایستی به فاطمه سلام الله علیها ا اقتدا نمود ، عرصه‌ی دفاع از حریم‌ ولایت‌وامامت می‌باشد، درفرهنگ شیعیان، بــویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایــــران، حضرت صدیقه طاهرهسلام الله علیها به عنوان حامی و فدایی ولایت لقب گرفته‌اند، چرا که او در کـوتاهْ دوره‌ی زندگانی خویش پس از هجران رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم زیباتــرین جلوه‌ی پاســـداری از حریم ولایت را به تصویر کشانید و یگانه‌تـرین اسوه‌گــری را در ایـن گستره ، بر تارک تاریــخ جاودانه گردانید. 

فاطمه سلام الله علیها شیداترین پروانه‌ی شمع امـامت بود، پـروانه‌ی عاشقی که بــا سوختن و فداکاری خویش به همگان آموخت که امام بر حق چونان کعبه است، کعبه‌ای که مردم بایستی بر گـردش طواف نمایند،ونه او بر گرد مردم :« مَثَلُ اِلامامِ مَثَلُ الْکَعْبَةِ اِذْ تُؤْتی وَ لا تأْتی». 


  

معرفی کتاب

فَصُ حِکْمهٍ عصمَتیهٍ فی کَلمهٍ فاطمیه

در تجلیل و تکریم از مقام والای حضرت فاطمه الزهرا صلوات الله علیها

استاد علامه حسن زاده آملی،ترجمه‌ی محمد حسن نائیجی،انتشارات قیام ،

79صفحه،قیمت: 300 تومان

در رساله برهانی ،عرفانی و قرانی« فَصُ حِکْمهٍ عصمَتیهٍ فی کَلمهٍ فاطمیه» به ابعاد و زوایای شخصیت اسرار امیز و در عین حال ،همه جانبه انسان کامل و معصومی همچون فاطمه زهرا سلام الله علیها به عنوان مظهر تام لیله القدر و                             ام ّابیها و امّ الائمه و کوثر آفرینش ،پرداخته شده است.

لازم به ذکر است جناب علامه حسن زاده املی این کتاب را به مناسبت نخستین کنگره تحلیل و تکریم از مقام حضرت زهرا سلام الله علیها نگاشته اند را به مقام عظمای ولایت و رهبری چنین تقدیم می دارند:«با سلام و تحیّت خالصانه ،و ارادت بی پیرایه،و درود و نوید جاوید،به حضورآن قائد ولیّ وفیّ،و رائد سائس حفیّ،مصداق بارز نَرْفَعُ دَرجات مَنْ نَشاء تقدیم می گردد و عرض می‌شود: یاایها العزیز جئنا ببضاعه مزجاه. دادار عالم و ادم همواره سالار و سرورم را سالم و مسرور داردا.»

 

وصلی جان سوز و فراقی جان کاه

سلام بر تو ای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ،سلامی از طرف من و دخترت که هم‌اکنون در جوارت فرودآمده و شتابان به شما رسیده است ! ای پیامبر خدا،صبر و برباری من با از دست دادن فاطمه سلام الله علیها ،کم شده و توان خویشتنداری ندارم ،امّا برای من که سختی جدایی تورا دیده و سنگینی مصیبت تورا کشیدم ، شکیبایی ممکن است.

...پس امانتی که به من سپردی و به صاحبش رسید،از این پس اندوه من جاودانه و شبهایم ،شب زنده‌داری است،تا آن روز که خدا خانه زندگی تورا برای من برگزیند.به زودی دخترت تورا آگاه خواهد ساخت که امت توچگونه در ستمکاری بر او اجتماع کردند،از فاطمه سلام الله علیها  بپرس و احوال اندوهناک ما را از او خبر گیر،که هنوز روزگاری سپری نشده،و یاد تو فراموش نگشته است.

 فرازهایی ازخطبه 202،نهج البلاغه،ترجمه محمد دشتی،ص423

 

لیله القدرحُرّ

نامش را حتما شنیده ای،«حرّبن یزیدبن ریاحی تمیمی»آن هنگام که از قصر ابن زیاد در کوفه خارج می شد تا به استقبال امام بیاید،ندایی چنین در جانش پیچید:«ای حرّ!تورا به بهشت بشارت باد.»برگشت و پشت سرش را نگریست تا مبداصدا را بیابد،کسی نبودو اینچنین با خود گفت:«به خدا قسم ،این بشارت نیست در حالی که من اسیر جنگ با حسین هستم.»

سیّد مرتضی چنین روایت می کند:

آنچه حرّ را در دستگاه بنی امیّه نگه داشت،غفلت است...غفلتی پنهان.شاید تعبیر «غفلت در غفلت» بهتر باشد،چرا که تنها راه خروج از این چاه غفلت آن است که انسان نسبت به غفلت خویش تذکّر پیدا کند.و هرانسانی را لیله القدری هست که در آن ناگزیر از انتخاب می شود و حرّرا نیز شب قدری اینچنین پیش آمد...عمربن سعد را نیز...من و تو راهم پیش خواهد آمد.

...امام می فرماید:«ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ ! ماتُریدُمِنّی ؟- مادرت به عذایت بنشیند ، چه قصدی داری؟» آنچه حربن یزید در جواب امام گفته ،سخنی است جاودانه که اورا استحقاق توبه بخشیده است...سخن، ثمره‌ی گلبوته‌ی دل است و حرّ را ببین که از دهانش یاس و یاسمن می ریزد:«هان والله!اگر جز تو عرب دیگری این سخن را بر زبان می آورد،در هر حال،دهان به پاسخی سزاوار می گشودم.کائِنا ما کان - هر چه باداباد-...امّا والله مرا حقّی نیست که نام مادر تورا جز به نیکوترین وجه بر زبان بیاورم.»... و حرّ ،حرّشد.

برگرفته از: فتح خون،شید آوینی،با تصرف و تلخیص

 

لمحه‌ای با ره بر

اگر آن مظلومیت عظیم و جانسوز در تاریخ ،خود را نشان نمی داد ،حقایق اسلام آن چنان که بعدا آشکار شد،آشکار نمی‌شد.اینها تصادفی نیست .همه‌ی این‌ها طراحی شده با تدبیر الهی است،منتها کسانی برای این میدان‌ها و این نقشها‌ی دشوار انتخاب می‌شوند که جوهرآنها ،جوهر برگزیده‌ی خداست...میدان ،میدان امتحان است،میدان کار تصادفی نیست.میدان امتیاز دادن بی‌خودی نیست.خدای متعال بی‌خودی به کسی امتیاز نم‌دهد.این جوهر، اراده‌ی قوی،عزم راسخ ،این گذشت و فداکاری در فاطمه زهرا سلام الله علیها کار را به جایی می رساند که او سنگ الماسی می شود که همه‌ی این چرخ‌های بر روی آن می‌چرخند.دشوارترین چرخ‌ها را باید بر روی سخت‌ترین پایه‌ها و قاعده‌ها بچرخانند،این چرخ عظیم تاریخ اسلام و امتحان‌های دشوار،در همان دوران کوتاه ،بر روی دوش فاطمه زهرا سلام الله علیها بود،خدا اورا انتخاب کرد و او توانست بشریت را نجات دهد، فاطمه زهرا سلام الله علیها فرشته‌ی نجات انسان‌ها در طول تاریخ است.

بیانات مقام رهبری،1377/7/19

 

فاطمه سلام الله علیها ،فدایی ولایت

در اسوه پذیری از سیره فاطمی ،آنچه در درجه‌ی اول اهمیت و ضرورت قرار می گیرید ، عرصه‌هایی از شخصیت و سیره‌ی زندگانی آن دُرّ یکدانه‌ی عرش الهی است که برای عصر ما بیش‌تر از هر چیز مورد نیاز می‌باشد.بایستی پیش‌تر و بیش‌تر بدان صفت‌ها و گفتارهایی از آن بانوی بزرگوار بپردازیم که در شرایط زمانه و دوره‌ی ما مهم‌تر و لازم‌تر می‌نماید و می‌تواند وظیفه‌ی مارا نسبت به انقلاب وآینده‌ی کشور اسلامی روشن سازد. 

یکی ازضروری‌ترین عرصه‌هایی که در آن بایستی به فاطمه سلام الله علیهاا اقتدا نمود، عرصه‌ی دفاع از حریم ولایت و امامت می‌باشد،در فرهنگ شیعیان ،بویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران،حضرت صدیقه طاهرهسلام الله علیها به عنوان حامی و فدایی ولایت لقب گرفته‌اند،چرا که اودر کوتاه دوره‌ی زندگانی خویش پس از هجران رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم زیباترین جلوه‌ی پاسداری از حریم ولایت را به تصویر کشانید و یگانه‌ترین اسوه‌گری را در این گستره ،بر تارک تاریخ جاودانه گردانید.

فاطمه سلام الله علیها شیداترین پروانه‌ی شمع امامت بود،پروانه‌ی عاشقی که با سوختن و فداکاری خویش به همگان آموخت که امام بر حق چونان کعبه است،این فاطمه بود که عاشقانه‌ترین پاسداشت را از حریم امامت روا داشت .این فاطمه بود که یگانه‌ترین اسوه‌دهی را در همراهی با ولایت ادا ساخت،همو که با فریادهای جگرسوز خویش ،زیباترین شعار ولایت‌مداری را در گوش جان پیروان خویش طنین انداز ساخت:«یا اَبَا الحَسَنِ!روحی لِروحِکَ الفداهُ وَنَفْسی لِنَفْسِکَ الْوِقاءُ،اِنْ کُنْتَ فی خَیْرٍ کُنْتُ مَعَک واِنْ کُنْتَ فی شَرٍّکُنْتُ مَعَک- ای ولیّ امر من!روحم به فدای روح و جانم سپر بلای تو!هماره همراه تو خواهم بود،چه در خیرو نیکی وچه در سختی و بلا گرفتار شوی»(کوکب الدّری: ج 1،ص196)

باری ،پیشتازترین ،خالص‌ترین وکاری‌ترین حمایت‌گر ولایت و امامت ،فاطمه سلام الله علیها بود و هموست که بایستی مقتدا و اسوه‌ی ما در این برهه از زمان واقع شود.[ان شاء الله]

جامی از زلال کوثر،آیت‌الله مصباح یزدی،ص 146

 

تَکْمَله

اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ وَ اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِفاطِمَهَ بِنْتَ رَسولِ الله

یافاطِمَهَ الزَّهراء،یابِنْتَ مُحَمَّد،یا قُرَّهَ عَیْنِ الرَّسول ، یاسَیِّدَناو مَوْلاتَنَا

انّاتَوَجَّهنا وَاسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلی اللهِ وَقَدَّمناکَ بَیْنَ یَدَیْ حاجاتِنا

یا وَجیهةً عِنْدَاللهِ اشْفَعی لَنا عِنْدَالله

فرازی ازدعای شریف توسل

 

برگ سبز

حضرت امام خمینی رحمه الله علیه می فرمایند:«فاطمه زهرا سلام الله علیها زنی است که افتخار خاندان وحی بوده ،چون خورشیدی بر تارک اسلام عزیز می درخشد،زنی که فضائل او هم‌طراز فضائل بی‌نهایت پیامبر اکرم و خاندان عصمت و طهارت بوده استفهرکسی با هر بینشی درباره‌ی او گفتاری دارد،امّا احدی از عهده‌ی ستایش او بر نیامده است،چرا که احادیث رسیده از خاندان وحی به اندازه فهم مستمعان بوده است که دریا را در کوزه‌ای نتوان گنجاند،و دیگران هرچه گفته‌اند به مقدار فهم خود بوده است،نه به اندازه‌ی مرتبت او.» بخشی از پیام حضرت امام رحمه الله علیه در تاریخ 1359/2/15 - صحیفه نور،ج12،ص72

 

 

فاطمه سلام الله علیها از زبان فاطمه‌شناس اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم

*هرکس فاطمه را آنگونه که سزاست بشناسد،لیله القدر را ادراک کرده است و علت نام‌گذاری وی به فاطمه آن است که خلایق از کُنْه معرفت فاطمه محروم و بریده شده‌اند.

                                                                                        بحارالانوار،ج43،ص65،روایت58،باب3

*ای احمد ! اگر تو نبودی عالم را نمی‌آفریدم و اگرعلی نبود تورا خلق نمی کردم واگر فاطمه نبود تو و علی را نیز نمی‌آفریدم.

                                                                                 جنه العاهد،ص168،به نقل از کشف اللئالی

 سخن نخست

بنام خداوند جــان و خــرد

کز این برتر اندیشه بر نگذرد

ظهـور در حـال شکل‌گیری است،در لایــه‌های پنهـان هستی،حــرکتی شتابدار و با سرعتی فوق نوردر حال تکوین‌است،تاریخ‌ثانیه‌به‌ثانیه ‌به لحظه‌های‌پرالتهاب‌خویشنزدیک و نزدیک‌تر می شود ،لحظه ‌بلوغ و به بــار نشستن تمدنی‌سترگ که بشریــت تا کنون آن‌را تجربـــه

نکرده ،نزدیک است.تمدنی‌الهی‌که ‌شکـــوه وعظموتش به قصرها وبرج‌و باروهای‌ سنگی وگلی نیست ‌ ،تمـــدنی کبریایی که آینــدگان نمی‌توانند در کتب ‌باستانشنــاسی  به تحلیـل‌معماری آن بپردازند.تمــدنی شریف بــا محوریت‌انســان، نه انسان اومانیستی، بلکه انسانی در مقــام خلیفه اللهی،تمدنی نوین در صفحه‌ی فضا-زمان که  ملائـک آسمانی را متحیّر خواهد ساخت و آنان خواهندفهمید سِرّ«علم» را در شریفه‌ی« اِنّی اَعْلَـمُ ما لا تَعْلَمون»، تمدنی به پادشاهی خداوند مطلق.

درخت شاداب اُعْرف شدن کنـــز مخفی، تحت حرکتی لطیف در اذهان و جـان ها و قلب های

ذره تا کهکشان، در حال میـوه دادن است و در این‌لحظه‌ی‌اسطوره‌وار است که آدم ظلوم‌وجهول  طعم خـــوش آن میــوه‌ی ممنوعه را خواهــد چشیـــد، همـــان «اف»«سانه»‌ی کـــهن که

می گفت :

ما زبالائیم و بالا می رویــم

ما زدریائیم و دریا می رویم

 ***

...وما با انتشار این وجیزه بر آن شدیم تا آگاهانه خود را در این حرکت پیوسته و در این ظهــور

حق بر صفحه‌ی زمــــان شریک سازیم و سهم

ناچیزی در بــرافراشتنِ پرچـــم «لا اله الا الله» بربلندای اندیشه‌های بشری داشته باشیم : ظهور حق، ظهور قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم و بقیّه الله الاعظم ارواحنافداه. ان شاء الله

                                 *** 

امّا سخن این وجیزه ناچیز که برگ سبزی است ونه بیش : سخـن از نقطه‌ای عطـف در تــاریخ اسلام است، تنها چند مـــاه از رحلت پیامبـــرصلی الله علیه و آله و سلم می گـــذرد ...  درغدیـــــر، اسـلام کامـــل  شـد وبا پیــــام آزادی ‌بخش ولایت، حجت بر مسلمانان تمام شـد...آنروز همه ولایــت علی را تبریـک گفتند... آنــانی که دین برای آن‌ها بـود و نه آن‌ها برای دینشان، ماجرای سقیفه را براه انداختند... سست عناصرانِ فرومایه باور نمی‌داشتند عظمت پیام غدیر را... آری نهالتازه‌ی غدیر می‌بایست سیراب شود ... یک فدایی  می خواهد... اولین فدایی: فاطمه سلام الله علیها . ماجرا هنوز ادامه دارد...کربـلا در راه است..  آهای‌شیعیان! فاطمه‌می‌رود چون تاب دوری‌رسول‌الله راندارد،امــّـا فاطمه جان، علی...


  

ولی معتقدین به با سوادی پیامبر این دلیل را اینطور رد می کنند:

1-  اگر معنی این آیه فرضا همین باشد [و تو پیش از این هیچ کتابی نخواندی و به دست راست خویش ننوشتی و گرنه در گمان می افتادند کج راهان] لحن آیه به گونه ای است که گویا تایید می کند پیامبر اکنون می خواند و می نویسد ولی پیش تر از این نمی خواند و نمی نوشت، و این تاییدی است بر خوانا و نویسا بودن پیامبر! یعنی دقیقا عکس آن چیزی که بعضی از آن برداشت کرده اند! ممکن است پیش از نزول وحی، پیامبر خوانا و نویسا نبوده باشد ولی به صورت یک معجزه خواندن و نوشتن آموخته باشد یا خیلی ساده و به صورت معمولی بعدها از دیگران خط فرا گرفته باشد.

 

2- اما آیا این آیه لزوما به همین معنا است؟ این آیه در پاسخ کسانی که پیامبر را شاعر و مجنون می خواندند نازل شد و نفی این عادات کرد یعنی پیامبر تا پیش از بعثتش نه هیچگاه شعری گفته است، نه هیچگاه اسفار عهد قدیم و عهد جدید و کتب آسمانی دیگر را خوانده است و نه هیچگاه چیزی نوشته و ادعا کرده که از سوی خداست. در واقع معنای آیه اینطور می شود: تو پیش از این چنین عادتی نداشتی [یا تا این سن چنین کاری از تو سر نزده است و قبیله ات می دانند] و کتاب های آسمانی [مثل عهد عتیق و اسفار تورات] را نمی خواندی و چیزی نمی نوشتی [و ادعا کنی که آن نوشته از سوی خداست] تا گمراهان به شک بیافتند [و گمان کنند تو دیوانه و شاعری یا کتب آسمانی دیگر را خوانده ای]. یعنی این آیه به صورت ضمنی تایید می کنند که رسول خدا هم آیات خدا را می خواند و هم می نوشت. میان علما و مفسرین قرآن کسی به میزان تسلط و آشنایی علامه طباطبای به زبان عربی شک ندارد و به او مثل می زنند. علامه طباطبایی این معنی را تایید می کند: [البته علامه طباطبایی اعتقاد داشت پیامبر بی سواد بود]

 

کلمه "تتلوا" از ماده "تلاوت" است، که به معنای خواندن است، چه خواندن از روی کتاب و چه از حفظ و مراد از آن در آیه مورد بحث به قرینه مقام اول است. کلمه "تخطه" از ماده خط است که به معنای نوشتن است، کلمه "مبطول" جمع "مبطل" است، و مبطل کسی را گویند که قول باطلی را آورده باشد، و نیز به کسی می گویند که حق را باطل کند، یعنی ادعا کند که باطل است، از این دو معنا، معنای دوم با آیه مناسب تر است، هر چند ممکن است معنای اول مراد باشد. و ظاهر تعبیر در این آیه این است که می خواهد عادت را نفی کند و بفرماید: عادت تو چنین نبوده که قبل از این کتابی بخوانی، و یا بنویسی، و آیه 16 سوره یونس نیز بر این معنا دلالت دارد. بعضی مفسرین گفته اند، آیه مذکور می خواهد قدرت را نفی کند و بفرماید: تو قبل از این نمی توانستی بخوانی و بنویسی ولی وجه اول با سیاق حجت و استدلال سازگارتر است. چون آیه شریفه در مقام حجت بر حقانیت قرآن است، و می خواهد اثبات کند که این کتاب از ناحیه خدا نازل شده و در اثبات این مدعا کافی که نفی عادت از وی بشود و لازم نیست که نفی قدرت بشود. (19)

 

3- کار پیامبر تنها ابلاغ وحی و رساندن آن نبود. او مامور تعلیم قرآن و تربیت مردم هم بود. او باید حکمت و دانشی که در آیات نهفته بود به مرد می آموخت و آنان را از گمراهی نجات می بخشید. چنانکه خداوند در این باره بر بندگان منت می نهد:

 

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبین‏ (20)

همانا که خداوند بر گروندگان منت نهاد هنگامی که فرستاد در میان ایشان پیامبری از خود ایشان تا بخواند بر ایشان آیت های او را و پاک سازد ایشان را و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد؛ به راستی که پیش از این در گمراهی آشکاری بودند.

 

سخن از آموزش است. تعلیم کتاب و حکمت نخستین وظیفه پیامبر بود. صرف نظر از مقام علم و قلم که در نخستین آیه های نازل شده پایگاه بلندی یافته و حتی خداوند به آن قسم یاد می کند، در آیات قرآن و به خصوص در آیه های مکی بسیاری از ادوات کتابت و قرائت مانند: کتاب و کاغذ و صحف و قلم و مداد ذکر شده است. (21) توجه کنیم که بیش از سیصد مورد کلمات کتابت و مشتقات آن و بیش از نود بار قرائت به گونه های مختلف در قرآن به کار رفته است. با این همه جلالت قدر کتابت و قرائت چطور می توان گفت که پیغمبر خود نادبیر و نانویسنده بود؟ پیامبر مرتبا مسلمانان را به کسب علم و فراگیری خط تشویق می کرد، حتی فدیه آزادی اسراء دشمن را هم آموزش خط قرار داده بود، همسرانش را امر کرد خط بیاموزند و .. پیامبر که خداوند او را در قرآن اسوه حسنه می خواند چطور ممکن است خود کوششی در یادگیری خط نکرده باشد؟ مضاف بر اینها، خداوند در توصیف رسولش فرموده:

 

رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَة

فرستاده ای از خداوند که می خواند نامه های (صحیفه های) پاک را. (22)

 

و مشرکان در رد نبوتش گفتند:

وَ قالُوا أَساطیرُ الْأَوَّلینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلى‏ عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصیلاً (23)

و گفتند افسانه های پیشینیان است که می نویسد و املاء می شو ند بر او بامداد و شامگاه.

آیا می توان بر کسی که نادبیر و بی سواد است املا کرد؟ در آیات آغازین سوره قلم، خداوند به کدامین قلم و آنچه که می نگارد سوگند می خورد که بلافاصله بعد از آن، دیوانگی پیامبرش را رد می کند؟ قلمی جزء قلم پیامبر؟ و چیزی جز قرآن که قلم پیامبر می نگارد؟

 

ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ (*) ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ (*) وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ (*) وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ (*) فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ (*) بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ (*) (24)

نون، سوگند به قلم و آنچه می نگارد. که تو به لطف پروردگارت دیوانه نیستی. و بی گمان تو را پاداشی بی منت خواهد بود. و به راستی که تو را خویی والاست. به زودی خواهی دید و خواهند دید. که کدام یک از شما دیوانه و شوریده است.

 

دلایل تاریخی

صرف نظر از بحث درباره ی کلمه امی، از نظر تاریخی نیز این مسئله مورد گفتگوی بسیار قرار گرفته و هنوز هم از مسائل مهم و قابل بحث است. عده ای دلایل و شواهدی ذکر می کنند که پیامبر خواندن و نوشتن نمی دانست و دسته ی دیگر بر عکس، معتقدند که وی خواندن می دانست. آنها که می گویند پیامبر خواندن و نوشتن نمی دانست به دلایل زیر استناد می کنند:

 

1- در غزوه ی احد عباس عموی پیامبر در مکه بود و چون ابوسفیان با لشکریان خود به عزم جنگ با پیغمبر از مکه روانه ی مدینه شد، عباس مردی از بنی غفار را به مزدوری گرفت که پنهانی راه ده روزه را در سه شب طی کند و نامه ای را به پیامبر برساند. پیامبر در "قباء" بود و چون نامه ی عباس به وی رسید، مهر نامه را بازکرد و نامه به ابی بن کعب داد تا بخواند. ابی نامه را برای پیامبر خواند، پیامبر از او خواست که موضوع را پنهان دارد. (25)

 

2- و نیز می گویند، تمیم بن جراشه گفت: در وقد ثقیف بر پیغمبر وارد شدیم که اسلام بیاوریم. خواستیم نوشته ای بگیریم و در آن چند شرط بگنجانیم. ما می خواستیم که ربا و زنا بر ما حلال باشند! با نوشته نزد پیغمبر رفتیم. پیغمبر به خواننده نامه گفت: بخوان. چون به کلمه ربا رسید فرمود: دست من را بر آن بگذار. پس دستش را بر آن کلمه نهادند، آنگاه پیغمبر این آیه را تلاوت کرد: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا الله وَ ذَرُوا ما بَقِیَ من الرِّبا (26) و آن را پاک کرد... (27)

 

مخالفین نظریه بی سواد بودن پیامبر در پاسخ می گویند اولا خبرهایی بسیار متواتر از این ها میان مذاهب مختلف در دست است که پیامبر می نوشت، ثانیا امکان دارد تناقضی بین این روایات وجود نداشته باشد یعنی ممکن است پیامبر بعد از این وقایع نوشتن و خواندن آموخته باشد. و اما دلایلی که برای با سواد بودن پیامبر ذکر می کنند:

 

3- هنگام نوشتن صلح نامه حدیبیه، پیامبر به علی )ع) فرمود که پیمان را بنویسد و فرمود: بنویس: بسم الله الرحمن الرحیم. ولی سهیل بن عمرو فرستاده قریش اعتراض کرد و گفت ما این خدا را نمی شناسیم و بالاخره قرار شد بنویسند: بسمک الهم. بعد پیامبر فرمود: این است آنچه محمد رسول الله و سهیل بن عمرو موافقت کرده اند. ولی سهیل باز هم اعتراض کرد و گفت: اگر ما گواهی می دادیم که تو رسول الله هستی که دیگر جنگ نمی کردیم. پس باید بنویسند محمد بن عبدالله. پیغمبر فرمود: من هم رسول الله هستم و هم پسر عبدالله. سپس به علی گفت که عبارت رسول الله را حذف کند. ولی علی گفت: قسم به خدا که من هرگز آن را حذف نخواهم کرد. پیامبر نامه را گرفت و به جای رسول الله نوشت محمد بن عبدالله. این روایت در کتب مختلفی آمده البته با کمی تفاوت، که تفاوت هم مربوط به همین حذف عبارت "رسول الله" توسط پیامبر می شود. در بعضی کتب آمده است که پیامبر به علی (ع) گفت "رسول الله" را به من نشان بده، و بعد با شیء تیزی آن را برید. عده ای می گویند چون هنگام نوشتن صلح نامه عمر بن خطاب بسیار به پیامبر اعتراض کرد، ولی علی (ع) اعتراضی نکرد و پیرو دستورات پیامبر بود، این روایت را تحریف کرده اند تا بگویند علی هم کم و بیش از پیامبر نافرمانی می کرد. (28)

 

4- در اخبار خاصه و عامه آمده است که در اوقات شدت مرض موت، پیامبر گفت: دوات و کاغذی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از من گمراه نشوید. ولی هیاهویی شد که پیغمبر هذیان می گوید. و عمر گفت: کتاب خدا بین ماست و ما را کفایت می کند. پس رسول خدا رنجیده خاطر شد و امر کرد از نزد او بیرون بروند. (29)

 

این دسته حتی می گویند پیامبر پیش از بعثت عامل بازرگانی خدیجه و مامور حساب و کتاب او بود و حتی در تاریخ ضبط است که چون از سفر بازگشت، صورت حساب خود را به خدیجه داد. حتی در پاره ای از روایات شیعه و سنی آمده که پیغمبر شخصا به چندین تن از جوانان مسلمان تعلیم کتابت قرآن و خوشنویسی داده است و خود نیز کتابت قرآن می کرد. (30) هر چند در نظر عده ای این روایات مجعول و غیر مستند هستند و جزء اسرائیلیات به شمار می روند.

 

منابع و مآخذ:

1- سوره اعراف، آیات 157 و 158

2- سوره بقره، آیه 78

3- سوره آل عمران، آیات 20 و 57؛ سوره جمعه، آیه 2

4- تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 1، ص 219 و ج 4، ص 509 و ج 10، ص 25؛ تفسیر طبری، ج 1، صص 37، 243، 296 و ج 3، صص 143 و 144، مفردات القرآن، کلمه: ام، لسان العرب ج 12، ص 34 کلمه: امی

5- روح المعانی ج 21، ص 17 به بعد

6- تفسیر طبری، ج 3، ص 143

7- تفسیر طبری، ج 1، ص 296

8- تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 215

9- سوره اعراف، آیه 157

10- سوره اعراف، آیه 158

11- سوره آل عمران آیه 20

12- سوره آل عمران، آیه 75

13- سوره جمعه، آیه 2

14- سوره بقره، آیه 78

15- The Jewish Encyclopedia, Gentiles

16- Torrey: The Jewish Foundation of Islam. New York, 1993. p. 38, Abraham I. Katsh. Judaism in Islam. New York 1954, p. 75

17- تفسیر طبری، ج 1، ص 296

18- سوره عنکبوت، آیه 1

19- ترجمه تفسیر المیزان، ج 16، ص 207

20- سوره آل عمران، آیه 163

21- مثلا، سوره انعام آیه های 7 و 91؛ سوره اسراء آیه های 13، 14، 93، سوره کهف آیه 109؛ سوره انبیا آیه 104؛ سوره لقمان آیه 27؛ سوره طور آیه های 1 تا 3؛ سوره قلم آیه های 1 و 2 و ..

22- سوره البینه، آیه 2

23- سوره فرقان، آیه 5

24- سوره قلم، آیات 1 تا 6

25- المغازی، ص 148

26- سوره بقره، آیه 278

27- اسدالغابه، ج 1، ص 257، مدخل: تمیم بن جراشه

28- اخبار الطوال، ص 238، امامت و سیاست، ص 161، سیره ابن هشام، ج 2، ص 220

29- تاریخ الطبری، ج 2، ص 192، وقایع سال 11؛ صحیح بخاری، باب علم حدیث 39، باب جزیه حدیث 6؛ صحیح مسلم، باب وصیت، حدیث 22؛ مسند احمد، ج 1، ص 232، 293، 324، الطبقات الکبری، ترجمه محمود دامغانی، ج 2، ص 231

30- مثلا: ر.ک: کتانی، التراتیب الاداریه، فصل تعلیمات پیغمبر برای هنر خوشنویسی به نقل از کتاب شفای قاضی عیاض. در کتب شیعه هم از این قبیل روایات نقل شده است ر.ک: بحارالانوار (چاپ اول)، ج 19، کتاب فضایل قرآن، باب دوم


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ