ولی معتقدین به با سوادی پیامبر این دلیل را اینطور رد می کنند:
1- اگر معنی این آیه فرضا همین باشد [و تو پیش از این هیچ کتابی نخواندی و به دست راست خویش ننوشتی و گرنه در گمان می افتادند کج راهان] لحن آیه به گونه ای است که گویا تایید می کند پیامبر اکنون می خواند و می نویسد ولی پیش تر از این نمی خواند و نمی نوشت، و این تاییدی است بر خوانا و نویسا بودن پیامبر! یعنی دقیقا عکس آن چیزی که بعضی از آن برداشت کرده اند! ممکن است پیش از نزول وحی، پیامبر خوانا و نویسا نبوده باشد ولی به صورت یک معجزه خواندن و نوشتن آموخته باشد یا خیلی ساده و به صورت معمولی بعدها از دیگران خط فرا گرفته باشد.
2- اما آیا این آیه لزوما به همین معنا است؟ این آیه در پاسخ کسانی که پیامبر را شاعر و مجنون می خواندند نازل شد و نفی این عادات کرد یعنی پیامبر تا پیش از بعثتش نه هیچگاه شعری گفته است، نه هیچگاه اسفار عهد قدیم و عهد جدید و کتب آسمانی دیگر را خوانده است و نه هیچگاه چیزی نوشته و ادعا کرده که از سوی خداست. در واقع معنای آیه اینطور می شود: تو پیش از این چنین عادتی نداشتی [یا تا این سن چنین کاری از تو سر نزده است و قبیله ات می دانند] و کتاب های آسمانی [مثل عهد عتیق و اسفار تورات] را نمی خواندی و چیزی نمی نوشتی [و ادعا کنی که آن نوشته از سوی خداست] تا گمراهان به شک بیافتند [و گمان کنند تو دیوانه و شاعری یا کتب آسمانی دیگر را خوانده ای]. یعنی این آیه به صورت ضمنی تایید می کنند که رسول خدا هم آیات خدا را می خواند و هم می نوشت. میان علما و مفسرین قرآن کسی به میزان تسلط و آشنایی علامه طباطبای به زبان عربی شک ندارد و به او مثل می زنند. علامه طباطبایی این معنی را تایید می کند: [البته علامه طباطبایی اعتقاد داشت پیامبر بی سواد بود]
کلمه "تتلوا" از ماده "تلاوت" است، که به معنای خواندن است، چه خواندن از روی کتاب و چه از حفظ و مراد از آن در آیه مورد بحث به قرینه مقام اول است. کلمه "تخطه" از ماده خط است که به معنای نوشتن است، کلمه "مبطول" جمع "مبطل" است، و مبطل کسی را گویند که قول باطلی را آورده باشد، و نیز به کسی می گویند که حق را باطل کند، یعنی ادعا کند که باطل است، از این دو معنا، معنای دوم با آیه مناسب تر است، هر چند ممکن است معنای اول مراد باشد. و ظاهر تعبیر در این آیه این است که می خواهد عادت را نفی کند و بفرماید: عادت تو چنین نبوده که قبل از این کتابی بخوانی، و یا بنویسی، و آیه 16 سوره یونس نیز بر این معنا دلالت دارد. بعضی مفسرین گفته اند، آیه مذکور می خواهد قدرت را نفی کند و بفرماید: تو قبل از این نمی توانستی بخوانی و بنویسی ولی وجه اول با سیاق حجت و استدلال سازگارتر است. چون آیه شریفه در مقام حجت بر حقانیت قرآن است، و می خواهد اثبات کند که این کتاب از ناحیه خدا نازل شده و در اثبات این مدعا کافی که نفی عادت از وی بشود و لازم نیست که نفی قدرت بشود. (19)
3- کار پیامبر تنها ابلاغ وحی و رساندن آن نبود. او مامور تعلیم قرآن و تربیت مردم هم بود. او باید حکمت و دانشی که در آیات نهفته بود به مرد می آموخت و آنان را از گمراهی نجات می بخشید. چنانکه خداوند در این باره بر بندگان منت می نهد:
لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبین (20)
همانا که خداوند بر گروندگان منت نهاد هنگامی که فرستاد در میان ایشان پیامبری از خود ایشان تا بخواند بر ایشان آیت های او را و پاک سازد ایشان را و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد؛ به راستی که پیش از این در گمراهی آشکاری بودند.
سخن از آموزش است. تعلیم کتاب و حکمت نخستین وظیفه پیامبر بود. صرف نظر از مقام علم و قلم که در نخستین آیه های نازل شده پایگاه بلندی یافته و حتی خداوند به آن قسم یاد می کند، در آیات قرآن و به خصوص در آیه های مکی بسیاری از ادوات کتابت و قرائت مانند: کتاب و کاغذ و صحف و قلم و مداد ذکر شده است. (21) توجه کنیم که بیش از سیصد مورد کلمات کتابت و مشتقات آن و بیش از نود بار قرائت به گونه های مختلف در قرآن به کار رفته است. با این همه جلالت قدر کتابت و قرائت چطور می توان گفت که پیغمبر خود نادبیر و نانویسنده بود؟ پیامبر مرتبا مسلمانان را به کسب علم و فراگیری خط تشویق می کرد، حتی فدیه آزادی اسراء دشمن را هم آموزش خط قرار داده بود، همسرانش را امر کرد خط بیاموزند و .. پیامبر که خداوند او را در قرآن اسوه حسنه می خواند چطور ممکن است خود کوششی در یادگیری خط نکرده باشد؟ مضاف بر اینها، خداوند در توصیف رسولش فرموده:
رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَة
فرستاده ای از خداوند که می خواند نامه های (صحیفه های) پاک را. (22)
و مشرکان در رد نبوتش گفتند:
وَ قالُوا أَساطیرُ الْأَوَّلینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلى عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصیلاً (23)
و گفتند افسانه های پیشینیان است که می نویسد و املاء می شو ند بر او بامداد و شامگاه.
آیا می توان بر کسی که نادبیر و بی سواد است املا کرد؟ در آیات آغازین سوره قلم، خداوند به کدامین قلم و آنچه که می نگارد سوگند می خورد که بلافاصله بعد از آن، دیوانگی پیامبرش را رد می کند؟ قلمی جزء قلم پیامبر؟ و چیزی جز قرآن که قلم پیامبر می نگارد؟
ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ (*) ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ (*) وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ (*) وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ (*) فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ (*) بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ (*) (24)
نون، سوگند به قلم و آنچه می نگارد. که تو به لطف پروردگارت دیوانه نیستی. و بی گمان تو را پاداشی بی منت خواهد بود. و به راستی که تو را خویی والاست. به زودی خواهی دید و خواهند دید. که کدام یک از شما دیوانه و شوریده است.
دلایل تاریخی
صرف نظر از بحث درباره ی کلمه امی، از نظر تاریخی نیز این مسئله مورد گفتگوی بسیار قرار گرفته و هنوز هم از مسائل مهم و قابل بحث است. عده ای دلایل و شواهدی ذکر می کنند که پیامبر خواندن و نوشتن نمی دانست و دسته ی دیگر بر عکس، معتقدند که وی خواندن می دانست. آنها که می گویند پیامبر خواندن و نوشتن نمی دانست به دلایل زیر استناد می کنند:
1- در غزوه ی احد عباس عموی پیامبر در مکه بود و چون ابوسفیان با لشکریان خود به عزم جنگ با پیغمبر از مکه روانه ی مدینه شد، عباس مردی از بنی غفار را به مزدوری گرفت که پنهانی راه ده روزه را در سه شب طی کند و نامه ای را به پیامبر برساند. پیامبر در "قباء" بود و چون نامه ی عباس به وی رسید، مهر نامه را بازکرد و نامه به ابی بن کعب داد تا بخواند. ابی نامه را برای پیامبر خواند، پیامبر از او خواست که موضوع را پنهان دارد. (25)
2- و نیز می گویند، تمیم بن جراشه گفت: در وقد ثقیف بر پیغمبر وارد شدیم که اسلام بیاوریم. خواستیم نوشته ای بگیریم و در آن چند شرط بگنجانیم. ما می خواستیم که ربا و زنا بر ما حلال باشند! با نوشته نزد پیغمبر رفتیم. پیغمبر به خواننده نامه گفت: بخوان. چون به کلمه ربا رسید فرمود: دست من را بر آن بگذار. پس دستش را بر آن کلمه نهادند، آنگاه پیغمبر این آیه را تلاوت کرد: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا الله وَ ذَرُوا ما بَقِیَ من الرِّبا (26) و آن را پاک کرد... (27)
مخالفین نظریه بی سواد بودن پیامبر در پاسخ می گویند اولا خبرهایی بسیار متواتر از این ها میان مذاهب مختلف در دست است که پیامبر می نوشت، ثانیا امکان دارد تناقضی بین این روایات وجود نداشته باشد یعنی ممکن است پیامبر بعد از این وقایع نوشتن و خواندن آموخته باشد. و اما دلایلی که برای با سواد بودن پیامبر ذکر می کنند:
3- هنگام نوشتن صلح نامه حدیبیه، پیامبر به علی )ع) فرمود که پیمان را بنویسد و فرمود: بنویس: بسم الله الرحمن الرحیم. ولی سهیل بن عمرو فرستاده قریش اعتراض کرد و گفت ما این خدا را نمی شناسیم و بالاخره قرار شد بنویسند: بسمک الهم. بعد پیامبر فرمود: این است آنچه محمد رسول الله و سهیل بن عمرو موافقت کرده اند. ولی سهیل باز هم اعتراض کرد و گفت: اگر ما گواهی می دادیم که تو رسول الله هستی که دیگر جنگ نمی کردیم. پس باید بنویسند محمد بن عبدالله. پیغمبر فرمود: من هم رسول الله هستم و هم پسر عبدالله. سپس به علی گفت که عبارت رسول الله را حذف کند. ولی علی گفت: قسم به خدا که من هرگز آن را حذف نخواهم کرد. پیامبر نامه را گرفت و به جای رسول الله نوشت محمد بن عبدالله. این روایت در کتب مختلفی آمده البته با کمی تفاوت، که تفاوت هم مربوط به همین حذف عبارت "رسول الله" توسط پیامبر می شود. در بعضی کتب آمده است که پیامبر به علی (ع) گفت "رسول الله" را به من نشان بده، و بعد با شیء تیزی آن را برید. عده ای می گویند چون هنگام نوشتن صلح نامه عمر بن خطاب بسیار به پیامبر اعتراض کرد، ولی علی (ع) اعتراضی نکرد و پیرو دستورات پیامبر بود، این روایت را تحریف کرده اند تا بگویند علی هم کم و بیش از پیامبر نافرمانی می کرد. (28)
4- در اخبار خاصه و عامه آمده است که در اوقات شدت مرض موت، پیامبر گفت: دوات و کاغذی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از من گمراه نشوید. ولی هیاهویی شد که پیغمبر هذیان می گوید. و عمر گفت: کتاب خدا بین ماست و ما را کفایت می کند. پس رسول خدا رنجیده خاطر شد و امر کرد از نزد او بیرون بروند. (29)
این دسته حتی می گویند پیامبر پیش از بعثت عامل بازرگانی خدیجه و مامور حساب و کتاب او بود و حتی در تاریخ ضبط است که چون از سفر بازگشت، صورت حساب خود را به خدیجه داد. حتی در پاره ای از روایات شیعه و سنی آمده که پیغمبر شخصا به چندین تن از جوانان مسلمان تعلیم کتابت قرآن و خوشنویسی داده است و خود نیز کتابت قرآن می کرد. (30) هر چند در نظر عده ای این روایات مجعول و غیر مستند هستند و جزء اسرائیلیات به شمار می روند.
منابع و مآخذ:
1- سوره اعراف، آیات 157 و 158
2- سوره بقره، آیه 78
3- سوره آل عمران، آیات 20 و 57؛ سوره جمعه، آیه 2
4- تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 1، ص 219 و ج 4، ص 509 و ج 10، ص 25؛ تفسیر طبری، ج 1، صص 37، 243، 296 و ج 3، صص 143 و 144، مفردات القرآن، کلمه: ام، لسان العرب ج 12، ص 34 کلمه: امی
5- روح المعانی ج 21، ص 17 به بعد
6- تفسیر طبری، ج 3، ص 143
7- تفسیر طبری، ج 1، ص 296
8- تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 215
9- سوره اعراف، آیه 157
10- سوره اعراف، آیه 158
11- سوره آل عمران آیه 20
12- سوره آل عمران، آیه 75
13- سوره جمعه، آیه 2
14- سوره بقره، آیه 78
15- The Jewish Encyclopedia, Gentiles
16- Torrey: The Jewish Foundation of Islam.
17- تفسیر طبری، ج 1، ص 296
18- سوره عنکبوت، آیه 1
19- ترجمه تفسیر المیزان، ج 16، ص 207
20- سوره آل عمران، آیه 163
21- مثلا، سوره انعام آیه های 7 و 91؛ سوره اسراء آیه های 13، 14، 93، سوره کهف آیه 109؛ سوره انبیا آیه 104؛ سوره لقمان آیه 27؛ سوره طور آیه های 1 تا 3؛ سوره قلم آیه های 1 و 2 و ..
22- سوره البینه، آیه 2
23- سوره فرقان، آیه 5
24- سوره قلم، آیات 1 تا 6
25- المغازی، ص 148
26- سوره بقره، آیه 278
27- اسدالغابه، ج 1، ص 257، مدخل: تمیم بن جراشه
28- اخبار الطوال، ص 238، امامت و سیاست، ص 161، سیره ابن هشام، ج 2، ص 220
29- تاریخ الطبری، ج 2، ص 192، وقایع سال 11؛ صحیح بخاری، باب علم حدیث 39، باب جزیه حدیث 6؛ صحیح مسلم، باب وصیت، حدیث 22؛ مسند احمد، ج 1، ص 232، 293، 324، الطبقات الکبری، ترجمه محمود دامغانی، ج 2، ص 231
30- مثلا: ر.ک: کتانی، التراتیب الاداریه، فصل تعلیمات پیغمبر برای هنر خوشنویسی به نقل از کتاب شفای قاضی عیاض. در کتب شیعه هم از این قبیل روایات نقل شده است ر.ک: بحارالانوار (چاپ اول)، ج 19، کتاب فضایل قرآن، باب دوم