این فاطمه بـود که عاشقانهترین پاسداشت را از حریم امامترواداشت.این فاطمه بودکهیگانهترین اسوهدهی را در همراهی با ولایت ادا ساخت،همو که با فریادهای جگرسوز خویش ، زیباترین شعار ولایتمـداری را در گوش جـــان پیروان خویش طنین انداز ساخت:«یا اَبَا الحَسَنِ! روحـی لِروحِکَ الفداهُ وَ نَفْسی لِنَفْسِکَ الْوِقاءُ ، اِنْ کُنْتَ فی خَیْـرٍ کُنْتُ مَعَک واِنْ کُنْتَ فی شَرٍّکُنْتُ مَعَک-
ای ولیّامر من ! روحم به فدای روح و جانم سپر بلای تو ! هماره همراه تو خواهم بود،چه در خیر و نیکی وچه در سختی و بلا گرفتار شوی .»
(کوکب الدّری: ج 1،ص196)
باری ، پیشتازتـرین ،خالصتــرین وکاریتــرین حمایتگر ولایت و امامت ، فاطمه سلام الله علیها بـود و هموست که بایستی مقتدا و اسوهی مـا در این برهه از زمان واقع شود.[ان شاء الله]
جامی از زلال کوثر،آیتالله مصباح یزدی،ص 146
فرازهایی از طوفان فدکیه
* ای مردم ! بدانید که من فاطمه و پـدرم محـمّد است ،آنچه ابتدا میگـویم در پایان نیز میگــویم، گفتارم غلط نبوده و ظلمی در آن نیست،پیامبـری از میان شما بر انگیخته شـد که رنجهای شما بر او گران آمده و دلسوز بـر مؤمنان و رئــوف و مهربان بود،...وشما بـرکنارهی پرتگاهی از آتش قرار داشته و مانند جرعهای آب بوده ودرمعرض طمع طمّاعان قرارداشتید، ازآبی مینوشیدیدکهشترانآن را آلوده کرده بودندو ازپوست درختان بهعنوان غذا استفاده میکردید،خارومطرود بودید ،تا خدای تعالی بعد از چنین حالاتی شما را بدست آن حضرت نجات داد.
*ای مردم ! هرگاه آتش جنگ برافروختند، خداوند خاموشش نموده،یا هرهنگام که شیطان سربر آورد یــا اژدهایی از مشرکین دهــان باز کرد، پیامبــر، برادرش[حضرت علی علیه السلام] را درکـام آن افکند،و او تا زمانی که سَـرِ آنان رابه زمین نمیکوفت و آتش آنهارابهآبشمشیرخاموش نمیکرد، بازنمیگشت، [او] نزدیک به پیامبـر خدا ، سروری از اولیاء الهی، نصیحتگر، تلاشگر وکوشش کننده بــود و در راه خـدا ازملامت ِ ملامتکننده نمیهراسید و این در هنگامهای بودکه شما درآسایش زندگی میکردید، ودرانتظاربه سرمیبردید تا ناراحتیهامارادر برگیرد وهنگام کارزار عقبگرد میکردید و به هنگام نبــرد فرار مینمودید.
*...پس خلافت را بگیرید،ولی بدانید که پشت این شترِ خلافت زخم است وپــایآن سوراخ وتاولدار، عاروننگش باقیونشان ازغضب خداوننگ ابدیدارد، و به آتش شعلهورخـدا که بهقلبها احاطه مییابد، متصل است، پس هرچه خواهید بکنید وما هم کار خود را میکنیم : وَانْتَظِروا اِنّا مُنْتَظِرونَ.
*[ای مردم]آگاه باشید، میبینم که بهتن آسایی جـاودانه دل داده و کسی که سـزاوار زمامداری بود را دور ساختهاید، با راحت طلبی خلوت کرده ،وازتنگنای زندگی به فراخنای آن رسیدهاید،آگاه باشید آنچه گفتم با شناخت کاملم بود،به سستی پدید آمده در اخلاق شما ، وبی وفائی و نیــرنگ ایجاد شده در قلوب شما ، ولیکن اینها جوشش دل اندوهگین وبرونریختن خشم و غضب است، وآنچه قابل تحملم نیستوجوشش سینهامو بیان دلیل و برهان است.
*[ای گروه انصار]آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم درحالی که مـرا میبینید و سخن مرا میشنوید، صدای دعوت من به شما میرسد ولی جواب نمیدهید،نالهیفریادْخواهم را شنیده ،ولی به فریادم نمیرسید،درحالی که به شجاعت معروفوبه خیر وصلاح موصوف میباشید، ... پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان ، حیران شدیدو پس از آشکاری،خودرامخفیگردانید،وبعد ایمان شرک آوردیدووای برگروهی که بعد از پیمان بستن،آن را شکستند.
*[خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم]ماتورااز دست دادیم،مانندسرزمینی که از باران محروم گردد، و قـوم تومتفرّق شدند ، بیا بنگــرکه چگونه از راه منحرف گردیدند، مردانی چند از امّت تو، همین که رفتی وپردهی خــاک میان مـا وتوحائل شد، اسرار سینه ها را آشکار کردند ، بعد از تو مردانی دیگر از مــا روی برگردانده و خفیفان نمودنـد و میراثمان دزدیده شد..ایکاش پیش از تـو مرده بودیم ، آنگاه که رفتی و خاک تـــرا در زیر خود پنهان کرد.
فاطمه ،فاطمه است.
نمیدانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟
خواستم از «بوسوئـه» تقلید کنم، خطیب نامور فرانسوی که روزی در
مجلسی باحضور لوئی،از«مریم»سخن میگفت،گفت:هزارو هفتصدسال
که همه سخنوران عالم دربارهی مــریم داد سـخن سردادهاند و هزارو
هفتصدسال است که همه فیلسوفان و متفکران ملتها در شرقوغرب
ارزشهای مریم را بیان کردهاند. هزار و هفتصدسال است که شاعـران
جهاندر ستایش مریم ،همه ذوق و قدرت خلاقهشان را بهکارگرفتهاند.
... اما مجموعه گفتهها و اندیشهها وکوششها و هنرمندیهای همه درطول این قرون، به اندازهی اینکلمهنتوانسته استعظمتهای مریم رابازگویندکه«مریــم،مادر عیسیاست». و من می خواستم با چنین شیوهای از فاطمه بگویم ، باز درماندم :
خواستم بگویم، فاطمـــه دختر خدیجهی بزرگ است، دیدم فاطمه نیست.
خواستم بگویم، فاطمـــه دختر محمد صلی الله علیه و آله وسلم است، دیدم فاطمه نیست.
خواستم بگویم، فاطمـــه همسر علی علیه السلام است، دیدم فاطمه نیست.
خواستم بگویم، فاطمـــه مادر حسن و حسین علیهما السلام است، دیدم فاطمه نیست.
خواستم بگویم، فاطمـــه مادر زینب سلام الله علیها است، باز دیدم فاطمه نیست.
نه ،اینها همه هست و این همه فاطمه نیست ... فاطمه ،فاطمه است. –
دکتر علی شریعتی
شجره طیبه
از ابــن عباس روایت شد که گفت :
رســول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : مـن درختم و فاطمه حــمل آن و علی لقــاح آنو حسن و حسین میوهی آننـد ودوستاران اهـل بیت حقیقتا برگ بهشتی آنند.فص حکمة عصمتیه فی کلمة فاطمیه ،ص44
فاطمه از زبان فاطمه سلام الله علیها
* ما اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم ، وسیله ارتباط خــدا با مخلوقاتیم ، ما برگزیدگان خداییم وجایگاه پاکیها ، ما دلیل های روشن خداییم و وارث پیامبران الهی.
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج16،ص211
* ستایش خدای را که مرا منکر امری از کتابش قرار نداده و در هیچ حقیقتی از امــر کتاب مرا سرگردان ننموده است.
*زنی خدمت حضرت فاطمه سلام الله علیها رسید و سوالی کـــرد و جواب شنید ،تا ده سوال، خجلت کشید، عرض کرد: بر شما مشقت نباشد؟! فرمود: اگر کسی اجیر شود که بــاری را به سطحی به صد هزار دینار[برساند] ،آیا بر او سنگین است؟ عرض کرد:نه .فرمـــود: من اجیر شدهام برای هر مسئله به بیشتر از مابین زمین و عرش که از لؤلؤ پر شود.
... سرآمد و الگوی جاودانه و تمام ناشدنی و به تعبیر شیرین قرآن کریم،«کوثـر»یاخیرونعمت فزاینده ومتزاید و زوالناپذیـروابدی است ،انس ذهنی ، ذاتی و عملی و حشر متافیزیکی ووجودی یافته،آن انسان بــرتر و نمونه را سرمشق حیات معقول و سرلوحهی زندگی پاک خویشتن قراردهدتا با فاطمهشناسی وفاطمهگرایی ،حیـات طیّبه و به فطرت خویش بازگرددوبه اصل
خود واصل شود و بر روزگار فصل وفـراق از خــودِحقیقی و مـنِ علوی خط بطلان بکشد به «از کجا آغاز کنیم» که پرسشی عقلانی و تکاملگرایانه است،با«از فاطمه»پاسخ دهــد تــا بــازگشت به خویشتـن را تجـربه کنـد و دو سَــرِ حلقهی هستی و آغـاز و انجـام نظام وجود را دریابد ،که
حدیث «لولا فاطمــةُ لما خَلَقتکما» از آغاز هستی با نام ویاد و حقیقت نوری فاطمـه سلام الله علیهاو با حضور باهرالنور اودرصحنهی حشراکبرونغمهی ملکوتی و غریوِ رحمانیِ «اَیْــــنَ الْفاطِمیـــون»بـه فرجـــام حیات ابــدی و جاودانـهی انسان، به هم سرشته گردد وانسان متکامل رهینفیض وجـودی و نعمت پایــدارکوثــرآفرینشو گوهر خلقتوپارهی تن سیّدکائنات وکُفـو علیعلیه السلام قرار گیرد و در ظلِّ توجهـات آن انسان هادی،این انسان هابطبه مقــامِ صعود در هبوط بپردازد ......وکــوثرشناسِ کــوثرمنش،کوثــرروش وکــوثرگرایش،خـود کــوثری شود که از هرچه تکاثر و کثرت است رهایی یابد وبه مقام کــوثر و وحــدت دست یازد.
غـرض این اسـت که انــسان وامانـده در طبیعت و سـرگشتهی کــوی مادیــت و طوفان زده در صحرای حیرت و فارغ از هویت وهستی خویش ،ولی تشنهی آب حیات و شیفته کمال،طمانینه،سکونت و یقین وسعادت حقیقی و خوش بختی واقعی در پرتو بصیرت و تفقّه به شخصیّت جامع الاطراف فاطمه سلام الله علیها وتاسّی به بینش،منش و روش زندگیاو، در ابعادفردی،خانوادگی و اجتماعی ،راه نجـات ،رشـد،فـلاح ، صلاح ورستگاری در پیش گیرد و با قــراردادن آیینهیفاطمی پیش روی خویش و تابلوی زیبا ونورانی و ماندگــار آن یــادگار پیامبــر خــدا محمدمصطفیصلی الله علیه و آله و سلم ،بـه خویشتـن-
شناسی ،خویشتنیابی،بــازشناسی و بــازسازی وجودخود پرداخته،به خودیابیو بازیابیخویشو نقد و تاویل هستی و حیاتش بپردازد.چه اینکه فاطمه سلام الله علیها درهمهی ساحتهای عقلانی،نفسانی وجسمانی وابعادعرفانی وبرهانی،بینشاسلامی وبصیرت دینی ومعرفت اجتماعی و عـدالت خواهانه و ولایت شناسی و ولایتیابی الگوییکامل استوعلم وعمل،ایمان و خردورزی ،وعقل و عشق را در حیات نورانی خود به ظهور رسانده است.
فاطــمه زهـــرا سلام الله علیها همچون لیله القــدر، ،حضوری مستمر، کارآمد و تاثیرگذار در همهی عرصههای هستی دارد و ظرف وجــودش ظرف تحقق اراده و مشیّت الهی و افاضه فیض ربـوبی است. او اگــر چـه به مثابهی «قـــدر»، قدرش ناشناخته مانده است وباید تاویل حقیقت و کنه وجودش را در قیامت مشاهده کرد، امّا به مقدار ممکن و میسور باید به سراغ این انسان کامــل مکمّل و هادی و اسوهی ابدی رفت و به او قرب وجودی یافت.ان شاء الله
فاطمه زهرا سرّ لیله القدر،دکتر محمد جواد رودگر،فصلنامه بانوان شیعه،سال دوم،تابستان 1384،ص225
شعر فاطمی
مریم از یک نسبت عیسی عزیز
از سه نسبت حضرت زهرا عزیز
نـــورچشم رحـمهٌ للعالمیـــن
آن امــــام اولیــن و آخریــن
آنکه در پیکـــر گیتی دمیـــد
روزگــــار تــازه آئین آفریــد
بانـــوی آن تاجــدار هَـلْ اَتی
مرتضی،مشگلگشا،شیر خـــدا
مــــادر آن مرکز پرگـار عشق
مــــادر آن کاروان سالار عشق
آن یکی شمع شبستان حـــرم
حافـظ جمعیّــت خیـــرُالامَـمْ
سیــــرت فرزندها از امّهـــات
جوهر صدق و صفا از امّـــهات
مزرع تسلیم را حاصــل بتــول
مادران را اسوهی کامل بتـــول
علامه اقبال لاهوری،کلیات اشعار،ص113
محبّت،پیام فاطمی
حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها :
بهترین شما کسی است که دربرخورد با مـردم نرمتـــر و مهربانتـــر باشد و ارزشمندتـرینِ مردم کسانی هستند که بـا همراهانشان مهربان و بخشندهاند.
دلال الامامه و کنز العمال ، ج7،ص 225
فاطمه سلام الله علیها ، فدایی ولایت
دراسوه پذیری از سیـره فاطمی ، آنچهدردرجهی اول اهمیت و ضرورت قرار میگیرید، عرصههایی از شخصیت و سیرهی زندگانی آن دُرّ یکدانــهی عرشالهی است که برای عصرما بیشتر ازهرچیز مورد نیاز میباشد.
بایستیپیشتروبیشتربدان صفتها و گفتارهایی از آن بانوی بزرگوار بپردازیم که در شرایط زمانه و دورهی ما مهمتر و لازمتر مینماید و میتوانـد وظیفهی مـــارا نسبت به انقلاب وآیندهی کشور اسلامی روشن سازد.
یکی ازضروریترین عرصههایی که درآن بایستی به فاطمه سلام الله علیها ا اقتدا نمود ، عرصهی دفاع از حریم ولایتوامامت میباشد، درفرهنگ شیعیان، بــویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایــــران، حضرت صدیقه طاهرهسلام الله علیها به عنوان حامی و فدایی ولایت لقب گرفتهاند، چرا که او در کـوتاهْ دورهی زندگانی خویش پس از هجران رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم زیباتــرین جلوهی پاســـداری از حریم ولایت را به تصویر کشانید و یگانهتـرین اسوهگــری را در ایـن گستره ، بر تارک تاریــخ جاودانه گردانید.
فاطمه سلام الله علیها شیداترین پروانهی شمع امـامت بود، پـروانهی عاشقی که بــا سوختن و فداکاری خویش به همگان آموخت که امام بر حق چونان کعبه است، کعبهای که مردم بایستی بر گـردش طواف نمایند،ونه او بر گرد مردم :« مَثَلُ اِلامامِ مَثَلُ الْکَعْبَةِ اِذْ تُؤْتی وَ لا تأْتی».
معرفی کتاب
فَصُ حِکْمهٍ عصمَتیهٍ فی کَلمهٍ فاطمیه
در تجلیل و تکریم از مقام والای حضرت فاطمه الزهرا صلوات الله علیها
استاد علامه حسن زاده آملی،ترجمهی محمد حسن نائیجی،انتشارات قیام ،
79صفحه،قیمت: 300 تومان
در رساله برهانی ،عرفانی و قرانی« فَصُ حِکْمهٍ عصمَتیهٍ فی کَلمهٍ فاطمیه» به ابعاد و زوایای شخصیت اسرار امیز و در عین حال ،همه جانبه انسان کامل و معصومی همچون فاطمه زهرا سلام الله علیها به عنوان مظهر تام لیله القدر و ام ّابیها و امّ الائمه و کوثر آفرینش ،پرداخته شده است.
لازم به ذکر است جناب علامه حسن زاده املی این کتاب را به مناسبت نخستین کنگره تحلیل و تکریم از مقام حضرت زهرا سلام الله علیها نگاشته اند را به مقام عظمای ولایت و رهبری چنین تقدیم می دارند:«با سلام و تحیّت خالصانه ،و ارادت بی پیرایه،و درود و نوید جاوید،به حضورآن قائد ولیّ وفیّ،و رائد سائس حفیّ،مصداق بارز نَرْفَعُ دَرجات مَنْ نَشاء تقدیم می گردد و عرض میشود: یاایها العزیز جئنا ببضاعه مزجاه. دادار عالم و ادم همواره سالار و سرورم را سالم و مسرور داردا.»
سلام بر تو ای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ،سلامی از طرف من و دخترت که هماکنون در جوارت فرودآمده و شتابان به شما رسیده است ! ای پیامبر خدا،صبر و برباری من با از دست دادن فاطمه سلام الله علیها ،کم شده و توان خویشتنداری ندارم ،امّا برای من که سختی جدایی تورا دیده و سنگینی مصیبت تورا کشیدم ، شکیبایی ممکن است.
...پس امانتی که به من سپردی و به صاحبش رسید،از این پس اندوه من جاودانه و شبهایم ،شب زندهداری است،تا آن روز که خدا خانه زندگی تورا برای من برگزیند.به زودی دخترت تورا آگاه خواهد ساخت که امت توچگونه در ستمکاری بر او اجتماع کردند،از فاطمه سلام الله علیها بپرس و احوال اندوهناک ما را از او خبر گیر،که هنوز روزگاری سپری نشده،و یاد تو فراموش نگشته است.
فرازهایی ازخطبه 202،نهج البلاغه،ترجمه محمد دشتی،ص423
لیله القدرحُرّ
نامش را حتما شنیده ای،«حرّبن یزیدبن ریاحی تمیمی»آن هنگام که از قصر ابن زیاد در کوفه خارج می شد تا به استقبال امام بیاید،ندایی چنین در جانش پیچید:«ای حرّ!تورا به بهشت بشارت باد.»برگشت و پشت سرش را نگریست تا مبداصدا را بیابد،کسی نبودو اینچنین با خود گفت:«به خدا قسم ،این بشارت نیست در حالی که من اسیر جنگ با حسین هستم.»
سیّد مرتضی چنین روایت می کند:
آنچه حرّ را در دستگاه بنی امیّه نگه داشت،غفلت است...غفلتی پنهان.شاید تعبیر «غفلت در غفلت» بهتر باشد،چرا که تنها راه خروج از این چاه غفلت آن است که انسان نسبت به غفلت خویش تذکّر پیدا کند.و هرانسانی را لیله القدری هست که در آن ناگزیر از انتخاب می شود و حرّرا نیز شب قدری اینچنین پیش آمد...عمربن سعد را نیز...من و تو راهم پیش خواهد آمد.
...امام می فرماید:«ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ ! ماتُریدُمِنّی ؟- مادرت به عذایت بنشیند ، چه قصدی داری؟» آنچه حربن یزید در جواب امام گفته ،سخنی است جاودانه که اورا استحقاق توبه بخشیده است...سخن، ثمرهی گلبوتهی دل است و حرّ را ببین که از دهانش یاس و یاسمن می ریزد:«هان والله!اگر جز تو عرب دیگری این سخن را بر زبان می آورد،در هر حال،دهان به پاسخی سزاوار می گشودم.کائِنا ما کان - هر چه باداباد-...امّا والله مرا حقّی نیست که نام مادر تورا جز به نیکوترین وجه بر زبان بیاورم.»... و حرّ ،حرّشد.
برگرفته از: فتح خون،شید آوینی،با تصرف و تلخیص
لمحهای با ره بر
اگر آن مظلومیت عظیم و جانسوز در تاریخ ،خود را نشان نمی داد ،حقایق اسلام آن چنان که بعدا آشکار شد،آشکار نمیشد.اینها تصادفی نیست .همهی اینها طراحی شده با تدبیر الهی است،منتها کسانی برای این میدانها و این نقشهای دشوار انتخاب میشوند که جوهرآنها ،جوهر برگزیدهی خداست...میدان ،میدان امتحان است،میدان کار تصادفی نیست.میدان امتیاز دادن بیخودی نیست.خدای متعال بیخودی به کسی امتیاز نمدهد.این جوهر، ارادهی قوی،عزم راسخ ،این گذشت و فداکاری در فاطمه زهرا سلام الله علیها کار را به جایی می رساند که او سنگ الماسی می شود که همهی این چرخهای بر روی آن میچرخند.دشوارترین چرخها را باید بر روی سختترین پایهها و قاعدهها بچرخانند،این چرخ عظیم تاریخ اسلام و امتحانهای دشوار،در همان دوران کوتاه ،بر روی دوش فاطمه زهرا سلام الله علیها بود،خدا اورا انتخاب کرد و او توانست بشریت را نجات دهد، فاطمه زهرا سلام الله علیها فرشتهی نجات انسانها در طول تاریخ است.
بیانات مقام رهبری،1377/7/19
فاطمه سلام الله علیها ،فدایی ولایت
در اسوه پذیری از سیره فاطمی ،آنچه در درجهی اول اهمیت و ضرورت قرار می گیرید ، عرصههایی از شخصیت و سیرهی زندگانی آن دُرّ یکدانهی عرش الهی است که برای عصر ما بیشتر از هر چیز مورد نیاز میباشد.بایستی پیشتر و بیشتر بدان صفتها و گفتارهایی از آن بانوی بزرگوار بپردازیم که در شرایط زمانه و دورهی ما مهمتر و لازمتر مینماید و میتواند وظیفهی مارا نسبت به انقلاب وآیندهی کشور اسلامی روشن سازد.
یکی ازضروریترین عرصههایی که در آن بایستی به فاطمه سلام الله علیهاا اقتدا نمود، عرصهی دفاع از حریم ولایت و امامت میباشد،در فرهنگ شیعیان ،بویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران،حضرت صدیقه طاهرهسلام الله علیها به عنوان حامی و فدایی ولایت لقب گرفتهاند،چرا که اودر کوتاه دورهی زندگانی خویش پس از هجران رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم زیباترین جلوهی پاسداری از حریم ولایت را به تصویر کشانید و یگانهترین اسوهگری را در این گستره ،بر تارک تاریخ جاودانه گردانید.
فاطمه سلام الله علیها شیداترین پروانهی شمع امامت بود،پروانهی عاشقی که با سوختن و فداکاری خویش به همگان آموخت که امام بر حق چونان کعبه است،این فاطمه بود که عاشقانهترین پاسداشت را از حریم امامت روا داشت .این فاطمه بود که یگانهترین اسوهدهی را در همراهی با ولایت ادا ساخت،همو که با فریادهای جگرسوز خویش ،زیباترین شعار ولایتمداری را در گوش جان پیروان خویش طنین انداز ساخت:«یا اَبَا الحَسَنِ!روحی لِروحِکَ الفداهُ وَنَفْسی لِنَفْسِکَ الْوِقاءُ،اِنْ کُنْتَ فی خَیْرٍ کُنْتُ مَعَک واِنْ کُنْتَ فی شَرٍّکُنْتُ مَعَک- ای ولیّ امر من!روحم به فدای روح و جانم سپر بلای تو!هماره همراه تو خواهم بود،چه در خیرو نیکی وچه در سختی و بلا گرفتار شوی»(کوکب الدّری: ج 1،ص196)
باری ،پیشتازترین ،خالصترین وکاریترین حمایتگر ولایت و امامت ،فاطمه سلام الله علیها بود و هموست که بایستی مقتدا و اسوهی ما در این برهه از زمان واقع شود.[ان شاء الله]
جامی از زلال کوثر،آیتالله مصباح یزدی،ص 146
تَکْمَله
اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ وَ اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِفاطِمَهَ بِنْتَ رَسولِ الله
یافاطِمَهَ الزَّهراء،یابِنْتَ مُحَمَّد،یا قُرَّهَ عَیْنِ الرَّسول ، یاسَیِّدَناو مَوْلاتَنَا
انّاتَوَجَّهنا وَاسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلی اللهِ وَقَدَّمناکَ بَیْنَ یَدَیْ حاجاتِنا
یا وَجیهةً عِنْدَاللهِ اشْفَعی لَنا عِنْدَالله
فرازی ازدعای شریف توسل
برگ سبز
حضرت امام خمینی رحمه الله علیه می فرمایند:«فاطمه زهرا سلام الله علیها زنی است که افتخار خاندان وحی بوده ،چون خورشیدی بر تارک اسلام عزیز می درخشد،زنی که فضائل او همطراز فضائل بینهایت پیامبر اکرم و خاندان عصمت و طهارت بوده استفهرکسی با هر بینشی دربارهی او گفتاری دارد،امّا احدی از عهدهی ستایش او بر نیامده است،چرا که احادیث رسیده از خاندان وحی به اندازه فهم مستمعان بوده است که دریا را در کوزهای نتوان گنجاند،و دیگران هرچه گفتهاند به مقدار فهم خود بوده است،نه به اندازهی مرتبت او.» بخشی از پیام حضرت امام رحمه الله علیه در تاریخ 1359/2/15 - صحیفه نور،ج12،ص72
فاطمه سلام الله علیها از زبان فاطمهشناس اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم
*هرکس فاطمه را آنگونه که سزاست بشناسد،لیله القدر را ادراک کرده است و علت نامگذاری وی به فاطمه آن است که خلایق از کُنْه معرفت فاطمه محروم و بریده شدهاند.
بحارالانوار،ج43،ص65،روایت58،باب3
*ای احمد ! اگر تو نبودی عالم را نمیآفریدم و اگرعلی نبود تورا خلق نمی کردم واگر فاطمه نبود تو و علی را نیز نمیآفریدم.
جنه العاهد،ص168،به نقل از کشف اللئالی
بنام خداوند جــان و خــرد
کز این برتر اندیشه بر نگذرد
ظهـور در حـال شکلگیری است،در لایــههای پنهـان هستی،حــرکتی شتابدار و با سرعتی فوق نوردر حال تکویناست،تاریخثانیهبهثانیه به لحظههایپرالتهابخویشنزدیک و نزدیکتر می شود ،لحظه بلوغ و به بــار نشستن تمدنیسترگ که بشریــت تا کنون آنرا تجربـــه
نکرده ،نزدیک است.تمدنیالهیکه شکـــوه وعظموتش به قصرها وبرجو باروهای سنگی وگلی نیست ،تمـــدنی کبریایی که آینــدگان نمیتوانند در کتب باستانشنــاسی به تحلیـلمعماری آن بپردازند.تمــدنی شریف بــا محوریتانســان، نه انسان اومانیستی، بلکه انسانی در مقــام خلیفه اللهی،تمدنی نوین در صفحهی فضا-زمان که ملائـک آسمانی را متحیّر خواهد ساخت و آنان خواهندفهمید سِرّ«علم» را در شریفهی« اِنّی اَعْلَـمُ ما لا تَعْلَمون»، تمدنی به پادشاهی خداوند مطلق.
درخت شاداب اُعْرف شدن کنـــز مخفی، تحت حرکتی لطیف در اذهان و جـان ها و قلب های
ذره تا کهکشان، در حال میـوه دادن است و در اینلحظهیاسطورهوار است که آدم ظلوموجهول طعم خـــوش آن میــوهی ممنوعه را خواهــد چشیـــد، همـــان «اف»«سانه»ی کـــهن که
می گفت :
ما زبالائیم و بالا می رویــم
ما زدریائیم و دریا می رویم
***
...وما با انتشار این وجیزه بر آن شدیم تا آگاهانه خود را در این حرکت پیوسته و در این ظهــور
حق بر صفحهی زمــــان شریک سازیم و سهم
ناچیزی در بــرافراشتنِ پرچـــم «لا اله الا الله» بربلندای اندیشههای بشری داشته باشیم : ظهور حق، ظهور قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم و بقیّه الله الاعظم ارواحنافداه. ان شاء الله
***
امّا سخن این وجیزه ناچیز که برگ سبزی است ونه بیش : سخـن از نقطهای عطـف در تــاریخ اسلام است، تنها چند مـــاه از رحلت پیامبـــرصلی الله علیه و آله و سلم می گـــذرد ... درغدیـــــر، اسـلام کامـــل شـد وبا پیــــام آزادی بخش ولایت، حجت بر مسلمانان تمام شـد...آنروز همه ولایــت علی را تبریـک گفتند... آنــانی که دین برای آنها بـود و نه آنها برای دینشان، ماجرای سقیفه را براه انداختند... سست عناصرانِ فرومایه باور نمیداشتند عظمت پیام غدیر را... آری نهالتازهی غدیر میبایست سیراب شود ... یک فدایی می خواهد... اولین فدایی: فاطمه سلام الله علیها . ماجرا هنوز ادامه دارد...کربـلا در راه است.. آهایشیعیان! فاطمهمیرود چون تاب دوریرسولالله راندارد،امــّـا فاطمه جان، علی...
ولی معتقدین به با سوادی پیامبر این دلیل را اینطور رد می کنند:
1- اگر معنی این آیه فرضا همین باشد [و تو پیش از این هیچ کتابی نخواندی و به دست راست خویش ننوشتی و گرنه در گمان می افتادند کج راهان] لحن آیه به گونه ای است که گویا تایید می کند پیامبر اکنون می خواند و می نویسد ولی پیش تر از این نمی خواند و نمی نوشت، و این تاییدی است بر خوانا و نویسا بودن پیامبر! یعنی دقیقا عکس آن چیزی که بعضی از آن برداشت کرده اند! ممکن است پیش از نزول وحی، پیامبر خوانا و نویسا نبوده باشد ولی به صورت یک معجزه خواندن و نوشتن آموخته باشد یا خیلی ساده و به صورت معمولی بعدها از دیگران خط فرا گرفته باشد.
2- اما آیا این آیه لزوما به همین معنا است؟ این آیه در پاسخ کسانی که پیامبر را شاعر و مجنون می خواندند نازل شد و نفی این عادات کرد یعنی پیامبر تا پیش از بعثتش نه هیچگاه شعری گفته است، نه هیچگاه اسفار عهد قدیم و عهد جدید و کتب آسمانی دیگر را خوانده است و نه هیچگاه چیزی نوشته و ادعا کرده که از سوی خداست. در واقع معنای آیه اینطور می شود: تو پیش از این چنین عادتی نداشتی [یا تا این سن چنین کاری از تو سر نزده است و قبیله ات می دانند] و کتاب های آسمانی [مثل عهد عتیق و اسفار تورات] را نمی خواندی و چیزی نمی نوشتی [و ادعا کنی که آن نوشته از سوی خداست] تا گمراهان به شک بیافتند [و گمان کنند تو دیوانه و شاعری یا کتب آسمانی دیگر را خوانده ای]. یعنی این آیه به صورت ضمنی تایید می کنند که رسول خدا هم آیات خدا را می خواند و هم می نوشت. میان علما و مفسرین قرآن کسی به میزان تسلط و آشنایی علامه طباطبای به زبان عربی شک ندارد و به او مثل می زنند. علامه طباطبایی این معنی را تایید می کند: [البته علامه طباطبایی اعتقاد داشت پیامبر بی سواد بود]
کلمه "تتلوا" از ماده "تلاوت" است، که به معنای خواندن است، چه خواندن از روی کتاب و چه از حفظ و مراد از آن در آیه مورد بحث به قرینه مقام اول است. کلمه "تخطه" از ماده خط است که به معنای نوشتن است، کلمه "مبطول" جمع "مبطل" است، و مبطل کسی را گویند که قول باطلی را آورده باشد، و نیز به کسی می گویند که حق را باطل کند، یعنی ادعا کند که باطل است، از این دو معنا، معنای دوم با آیه مناسب تر است، هر چند ممکن است معنای اول مراد باشد. و ظاهر تعبیر در این آیه این است که می خواهد عادت را نفی کند و بفرماید: عادت تو چنین نبوده که قبل از این کتابی بخوانی، و یا بنویسی، و آیه 16 سوره یونس نیز بر این معنا دلالت دارد. بعضی مفسرین گفته اند، آیه مذکور می خواهد قدرت را نفی کند و بفرماید: تو قبل از این نمی توانستی بخوانی و بنویسی ولی وجه اول با سیاق حجت و استدلال سازگارتر است. چون آیه شریفه در مقام حجت بر حقانیت قرآن است، و می خواهد اثبات کند که این کتاب از ناحیه خدا نازل شده و در اثبات این مدعا کافی که نفی عادت از وی بشود و لازم نیست که نفی قدرت بشود. (19)
3- کار پیامبر تنها ابلاغ وحی و رساندن آن نبود. او مامور تعلیم قرآن و تربیت مردم هم بود. او باید حکمت و دانشی که در آیات نهفته بود به مرد می آموخت و آنان را از گمراهی نجات می بخشید. چنانکه خداوند در این باره بر بندگان منت می نهد:
لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبین (20)
همانا که خداوند بر گروندگان منت نهاد هنگامی که فرستاد در میان ایشان پیامبری از خود ایشان تا بخواند بر ایشان آیت های او را و پاک سازد ایشان را و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد؛ به راستی که پیش از این در گمراهی آشکاری بودند.
سخن از آموزش است. تعلیم کتاب و حکمت نخستین وظیفه پیامبر بود. صرف نظر از مقام علم و قلم که در نخستین آیه های نازل شده پایگاه بلندی یافته و حتی خداوند به آن قسم یاد می کند، در آیات قرآن و به خصوص در آیه های مکی بسیاری از ادوات کتابت و قرائت مانند: کتاب و کاغذ و صحف و قلم و مداد ذکر شده است. (21) توجه کنیم که بیش از سیصد مورد کلمات کتابت و مشتقات آن و بیش از نود بار قرائت به گونه های مختلف در قرآن به کار رفته است. با این همه جلالت قدر کتابت و قرائت چطور می توان گفت که پیغمبر خود نادبیر و نانویسنده بود؟ پیامبر مرتبا مسلمانان را به کسب علم و فراگیری خط تشویق می کرد، حتی فدیه آزادی اسراء دشمن را هم آموزش خط قرار داده بود، همسرانش را امر کرد خط بیاموزند و .. پیامبر که خداوند او را در قرآن اسوه حسنه می خواند چطور ممکن است خود کوششی در یادگیری خط نکرده باشد؟ مضاف بر اینها، خداوند در توصیف رسولش فرموده:
رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَة
فرستاده ای از خداوند که می خواند نامه های (صحیفه های) پاک را. (22)
و مشرکان در رد نبوتش گفتند:
وَ قالُوا أَساطیرُ الْأَوَّلینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلى عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصیلاً (23)
و گفتند افسانه های پیشینیان است که می نویسد و املاء می شو ند بر او بامداد و شامگاه.
آیا می توان بر کسی که نادبیر و بی سواد است املا کرد؟ در آیات آغازین سوره قلم، خداوند به کدامین قلم و آنچه که می نگارد سوگند می خورد که بلافاصله بعد از آن، دیوانگی پیامبرش را رد می کند؟ قلمی جزء قلم پیامبر؟ و چیزی جز قرآن که قلم پیامبر می نگارد؟
ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ (*) ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ (*) وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ (*) وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ (*) فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ (*) بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ (*) (24)
نون، سوگند به قلم و آنچه می نگارد. که تو به لطف پروردگارت دیوانه نیستی. و بی گمان تو را پاداشی بی منت خواهد بود. و به راستی که تو را خویی والاست. به زودی خواهی دید و خواهند دید. که کدام یک از شما دیوانه و شوریده است.
دلایل تاریخی
صرف نظر از بحث درباره ی کلمه امی، از نظر تاریخی نیز این مسئله مورد گفتگوی بسیار قرار گرفته و هنوز هم از مسائل مهم و قابل بحث است. عده ای دلایل و شواهدی ذکر می کنند که پیامبر خواندن و نوشتن نمی دانست و دسته ی دیگر بر عکس، معتقدند که وی خواندن می دانست. آنها که می گویند پیامبر خواندن و نوشتن نمی دانست به دلایل زیر استناد می کنند:
1- در غزوه ی احد عباس عموی پیامبر در مکه بود و چون ابوسفیان با لشکریان خود به عزم جنگ با پیغمبر از مکه روانه ی مدینه شد، عباس مردی از بنی غفار را به مزدوری گرفت که پنهانی راه ده روزه را در سه شب طی کند و نامه ای را به پیامبر برساند. پیامبر در "قباء" بود و چون نامه ی عباس به وی رسید، مهر نامه را بازکرد و نامه به ابی بن کعب داد تا بخواند. ابی نامه را برای پیامبر خواند، پیامبر از او خواست که موضوع را پنهان دارد. (25)
2- و نیز می گویند، تمیم بن جراشه گفت: در وقد ثقیف بر پیغمبر وارد شدیم که اسلام بیاوریم. خواستیم نوشته ای بگیریم و در آن چند شرط بگنجانیم. ما می خواستیم که ربا و زنا بر ما حلال باشند! با نوشته نزد پیغمبر رفتیم. پیغمبر به خواننده نامه گفت: بخوان. چون به کلمه ربا رسید فرمود: دست من را بر آن بگذار. پس دستش را بر آن کلمه نهادند، آنگاه پیغمبر این آیه را تلاوت کرد: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا الله وَ ذَرُوا ما بَقِیَ من الرِّبا (26) و آن را پاک کرد... (27)
مخالفین نظریه بی سواد بودن پیامبر در پاسخ می گویند اولا خبرهایی بسیار متواتر از این ها میان مذاهب مختلف در دست است که پیامبر می نوشت، ثانیا امکان دارد تناقضی بین این روایات وجود نداشته باشد یعنی ممکن است پیامبر بعد از این وقایع نوشتن و خواندن آموخته باشد. و اما دلایلی که برای با سواد بودن پیامبر ذکر می کنند:
3- هنگام نوشتن صلح نامه حدیبیه، پیامبر به علی )ع) فرمود که پیمان را بنویسد و فرمود: بنویس: بسم الله الرحمن الرحیم. ولی سهیل بن عمرو فرستاده قریش اعتراض کرد و گفت ما این خدا را نمی شناسیم و بالاخره قرار شد بنویسند: بسمک الهم. بعد پیامبر فرمود: این است آنچه محمد رسول الله و سهیل بن عمرو موافقت کرده اند. ولی سهیل باز هم اعتراض کرد و گفت: اگر ما گواهی می دادیم که تو رسول الله هستی که دیگر جنگ نمی کردیم. پس باید بنویسند محمد بن عبدالله. پیغمبر فرمود: من هم رسول الله هستم و هم پسر عبدالله. سپس به علی گفت که عبارت رسول الله را حذف کند. ولی علی گفت: قسم به خدا که من هرگز آن را حذف نخواهم کرد. پیامبر نامه را گرفت و به جای رسول الله نوشت محمد بن عبدالله. این روایت در کتب مختلفی آمده البته با کمی تفاوت، که تفاوت هم مربوط به همین حذف عبارت "رسول الله" توسط پیامبر می شود. در بعضی کتب آمده است که پیامبر به علی (ع) گفت "رسول الله" را به من نشان بده، و بعد با شیء تیزی آن را برید. عده ای می گویند چون هنگام نوشتن صلح نامه عمر بن خطاب بسیار به پیامبر اعتراض کرد، ولی علی (ع) اعتراضی نکرد و پیرو دستورات پیامبر بود، این روایت را تحریف کرده اند تا بگویند علی هم کم و بیش از پیامبر نافرمانی می کرد. (28)
4- در اخبار خاصه و عامه آمده است که در اوقات شدت مرض موت، پیامبر گفت: دوات و کاغذی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از من گمراه نشوید. ولی هیاهویی شد که پیغمبر هذیان می گوید. و عمر گفت: کتاب خدا بین ماست و ما را کفایت می کند. پس رسول خدا رنجیده خاطر شد و امر کرد از نزد او بیرون بروند. (29)
این دسته حتی می گویند پیامبر پیش از بعثت عامل بازرگانی خدیجه و مامور حساب و کتاب او بود و حتی در تاریخ ضبط است که چون از سفر بازگشت، صورت حساب خود را به خدیجه داد. حتی در پاره ای از روایات شیعه و سنی آمده که پیغمبر شخصا به چندین تن از جوانان مسلمان تعلیم کتابت قرآن و خوشنویسی داده است و خود نیز کتابت قرآن می کرد. (30) هر چند در نظر عده ای این روایات مجعول و غیر مستند هستند و جزء اسرائیلیات به شمار می روند.
منابع و مآخذ:
1- سوره اعراف، آیات 157 و 158
2- سوره بقره، آیه 78
3- سوره آل عمران، آیات 20 و 57؛ سوره جمعه، آیه 2
4- تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 1، ص 219 و ج 4، ص 509 و ج 10، ص 25؛ تفسیر طبری، ج 1، صص 37، 243، 296 و ج 3، صص 143 و 144، مفردات القرآن، کلمه: ام، لسان العرب ج 12، ص 34 کلمه: امی
5- روح المعانی ج 21، ص 17 به بعد
6- تفسیر طبری، ج 3، ص 143
7- تفسیر طبری، ج 1، ص 296
8- تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 215
9- سوره اعراف، آیه 157
10- سوره اعراف، آیه 158
11- سوره آل عمران آیه 20
12- سوره آل عمران، آیه 75
13- سوره جمعه، آیه 2
14- سوره بقره، آیه 78
15- The Jewish Encyclopedia, Gentiles
16- Torrey: The Jewish Foundation of Islam.
17- تفسیر طبری، ج 1، ص 296
18- سوره عنکبوت، آیه 1
19- ترجمه تفسیر المیزان، ج 16، ص 207
20- سوره آل عمران، آیه 163
21- مثلا، سوره انعام آیه های 7 و 91؛ سوره اسراء آیه های 13، 14، 93، سوره کهف آیه 109؛ سوره انبیا آیه 104؛ سوره لقمان آیه 27؛ سوره طور آیه های 1 تا 3؛ سوره قلم آیه های 1 و 2 و ..
22- سوره البینه، آیه 2
23- سوره فرقان، آیه 5
24- سوره قلم، آیات 1 تا 6
25- المغازی، ص 148
26- سوره بقره، آیه 278
27- اسدالغابه، ج 1، ص 257، مدخل: تمیم بن جراشه
28- اخبار الطوال، ص 238، امامت و سیاست، ص 161، سیره ابن هشام، ج 2، ص 220
29- تاریخ الطبری، ج 2، ص 192، وقایع سال 11؛ صحیح بخاری، باب علم حدیث 39، باب جزیه حدیث 6؛ صحیح مسلم، باب وصیت، حدیث 22؛ مسند احمد، ج 1، ص 232، 293، 324، الطبقات الکبری، ترجمه محمود دامغانی، ج 2، ص 231
30- مثلا: ر.ک: کتانی، التراتیب الاداریه، فصل تعلیمات پیغمبر برای هنر خوشنویسی به نقل از کتاب شفای قاضی عیاض. در کتب شیعه هم از این قبیل روایات نقل شده است ر.ک: بحارالانوار (چاپ اول)، ج 19، کتاب فضایل قرآن، باب دوم
الامیین
فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْأُمِّیِّینَ أَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِالْعِبادِ (11)
پس اگر در ستیزند با تو، بگو: سپردم به خدای، خویشتن را و هر که را مرا پیروی کرد. و به آنان که کتاب دادند و به امیان بگو: آیا اسلام آورده اید (گردن نهاده اید)؟ و اگر اسلام آوردند، راه را یافته اند و اگر برگردند بر تو نیست جز پیغام رساندن که خدای بیناست به بندگان.
وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاَّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِماً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (12)
و از اهل کتاب، کسى است که اگر او را بر مال فراوانى امین شمرى، آن را به تو برگرداند؛ و از آنان کسى است که اگر او را بر دینارى امین شمرى، آن را به تو نمىپردازد، مگر آنکه دایماً بر [سرِ] وى به پا ایستى. این بدان سبب است که آنان [به پندار خود] گفتند: «از امی ها بر ما زیانی نیست» و بر خدا دروغ مىبندند با اینکه خودشان [هم] مىدانند.
هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ (13)
اوست آن کس که در میان امی ها فرستادهاى از خودشان برانگیخت تا بخواند بر آنها آیت هایش را و پاکشان گرداند و بیاموزدشان کتاب و حکمت را، و بودند پیش از این در گمراهی آشکاری.
امیون
وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلاَّ أَمانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّون (14)
و از ایشان مردمی امی هستند که کتاب را ندانند مگر خیالاتی و نیستند مگر به آنچه گمان کنند.
از این آیات نکات مهمی در مورد کلمه امی به دست می آوریم:
1- گویا ارتباطی میان امی بودن پیامبر اسلام و کتب و اسفار یهود و نصارا وجود دارد. در آیه 157 سوره اعراف دقیقا به این نکته اشاره می کند و خطاب به اهل کتاب می گوید: پیامبر امی که نشانه های او را در کتاب خود نوشته میابید... پس این پیامبر باید در اسفار اهل کتاب با صفت "امی" پیشگویی شده باشد. این را تا همین جا داشته باشید و اجازه بدهید فعلا سراغ نکات دیگری که از این آیات متوجه می شویم برویم، بعد به این موضوع خواهیم پرداخت.
2- این احتمال باز در آیات دیگر تایید می شود، به خصوص در آیه 75 سوره آل عمران به مضمون اینطور می گوید: که از اهل کتاب کسانی هستند که امانتدار نیستند و گمان می کنند جفا در حق امی ها زیانی ندارد. این آیه "اهل الکتاب" را در برابر "الامیین" گرفته است که یعنی بی کتاب ها یا کسانی که کتاب آسمانی ندارند. در آیه 20 سوره آل عمران باز هم "اهل الکتاب" و "الامیین" در برابر هم گرفته شده اند. در آیه 2 سوره جمعه می فرماید: پیامبری را از میان امی ها برگزیدیم. می توانیم آیه 44 سوره سبا [و ما کتابی به آنان نداده بودیم که آن را بخوانند و پیش از تو هشدار دهنده ای به سویشان نفرستاده بودیم] و آیه 3 سوره سجده [... تا مردمی را که پیش از تو بیم دهنده ای برای آنان نیامده است، بیم دهی تا راه یابند] را برای تایید این نظریه استفاده کنیم که منظور قرآن از "الامیین" کسانی هستند که پیامبر و کتاب آسمانی نداشته اند یعنی متضاد "اهل الکتاب".
3- در آیه 78 سوره بقره، برخی از یهودیان، "امیون" خوانده شده اند. باید دقت داشته باشیم که قرآن اینجا به جای "الامیین" یا حتی "الامیون" از کلمه "امیون" استفاده کرده است. از آیات قبلی و بعدی می توان معنی کلمه امیون را متوجه شد. سخن از ایمان نیاوردن یهود و تحریف کردن کتاب آسمانی است. اینجا هم منظور قرآن کسانی است دستورات کتاب های آسمانی پیشین را نمی دانند و فقط پیرو دورغ ها و تحریفات هستند.
اشاره کردم که از ظاهر آیات اینطور بر می آید که باید ارتباطی میان کتب و اسفار یهود و نصارا، و کلمه های "امی" و "امیین" باشد. یهود خود را بنی اسرائیل و غیر یهودیان را معمولا Goy می خواند که جمع آن Goyim است. [در زبان انگلیسی به Goyها، Gentiles می گویند] Goy در تورات و اسفار یهود با این معانی به کار رفته است:
1- امت، مردم (به خصوص غیر یهود و غیر عبرانی)
2- مردمی که آیین موسی را پیروی نمی کنند، کسانی که کتاب آسمانی ندارند
3- مردمی از بنی اسرائیل که بت پرست شدند یا به شریعت موسی (ع) عمل نکردند
4- گاهی این کلمه برای اشاره به مردمانی که از نسل ابراهیم (ع) هستند هم به کار رفته است (15)
بعضی مستشرقان کلمه "امی" را عربی شده ی همین Goy و Goyim می دانند. (16) بدین کیفیت یهود همسایگان عرب خود را "امی" می خواند و منظورشان از این خطاب چنانکه گفته اند یا جهل به تورات و کتب یهود بوده یا مفهوم بیگانگی مورد نظر بوده است. زیرا آنان در نظر خودشان قوم برگزیده ای بودند که وحی و نبوت و انبیا خاص آن قوم است و دیگران از چنان امتیازی بی بهره اند. این مفاهیم کلمات Goy و Goyim خیلی به معانی و مفاهیمی که قرآن در مورد "امی" و "امیین" به کار برده نزدیک است و مطابقت دارد. قبلا ذکر کردیم که طبری در تفسیر خود، مطلبی شبیه به این را در مورد کلمه امی نقل کرده بود. (17) به نظر می آید منظور قرآن هم همین بوده است که برای مردمی که تا به حال کتاب نداشتند و پیامبری برای آنها فرستاده نشده بود، پیامبر از خودشان [توده مردم] فرستاده که این پیامبر پیرو اسفار عهد قدیم و عهد جدید نیست. بعد به بشارتی که در اسفار یهود به یک پیامبر از میان Goyها شده است، خواهم پرداخت.
خوانا و دبیر بودن پیامبر از منظر قرآن
تا اینجا متوجه شدیم که "امی" بودن پیامبر لزوما به معنای "ناخوانا و نادبیر بودن" او نیست، بلکه منظور پیامبری است که از میان توده مردم برگزیده شده است که پیرو اسفار و کتب عهد قدیم و عهد جدید نیز نمی باشد. ولی خیلی از مفسرین قدیمی قرآن "امی" را به معنای بی سواد نیز در نظر گرفته اند و این را مبنای تفسیر آیات دیگر قرار داده اند. در این باره ابتدا باید به قرآن مراجعه کنیم و ببینیم آیا می توانیم اطلاعاتی در مورد بی سوادی پیامبر به دست بیاوریم. کسانی که معتقد به بی سواد بودن پیامبر هستند به این آیه قرآن استناد می کنند:
وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُون
و تو پیش از این هیچ کتابی نخواندی و به دست راست خویش ننوشتی و گرنه در گمان می افتادند کج راهان. (18)
هو
پیامبر امی
از همان قرون نخست اسلام، دانشمندان مسلمان در مورد "امی بودن" پیامبر اسلام و اینکه "امی" به چه معناست گفتگوها داشته اند. در قرآن، پیامبر (ص) دو بار به صفت "امی" متصف شده است. (1) یک بار جمع این کلمه به صورت "امیون" درباره قوم یهود آمده (2) و سه بار به صورت "الامیین" در خصوص اعراب و بت پرستان به کار رفته است. (3)
1- عده ای "امی" را کسی می دانند که خواندن و نوشتن نمی داند و یا معنی کتاب را درک نمی کند و بدون فهم معنی مطلبی را حفظ می کند. "امیه" غفلت و جهالت است. در اینکه چرا بی سوادان را "امی" می خوانند نظرات مختلفی بیان شده است. بعضی می گویند: امی منسوب به امت و توده مردم است، یعنی جماعت عامه که خواندن و نوشتن نمی دانند. برخی دیگر می گویند منسوب به امیت است که خلقت باشد یعنی چیزی نیاموخته اند و بر اصل خلقت مانده اند و همچنان که در نسبت به بصره و کوفه، بصری و کوفی گفته می شود در اینجا هم حرف "تاء" را برای "یاء" نسبت انداخته اند تا میان یاء نسبت و یاء اضافه فرقی نباشد. دسته ی دیگر گفته اند: امی منسوب به "ام" است به معنی مادر. یعنی اینها مادریند، یعنی بر اصل ولادت مادر مانده اند و چیزی نیاموخته اند. دگران گفته اند: مراد از "امیان" اهل مکه هستند. برای اینکه مکه را "ام القری" می خوانند و ام القری یعنی مادر شهرها و شهر پایتخت. بنا بر این کسی که اهل مکه بوده، "امی" نامیده می شد. (4)
2- در تفسیر کلمه "امی" در روایتی کسانی را هم که کتاب آسمانی در زبان سامی نداشته و به رسولان و انبیاء سامی متعتقد نبودند (چون مجوس) امی خوانده اند. (5) طبری در روایتی از محمد بن جعفر بن زبیر نقل می کند امیین کسانی هستند که کتاب آسمانی ندارند. (6) و نیز از ابن عباس روایت می کند که گفت: امیون کسانی بودند که پیامبر (ص) و کتاب خدا را تصدیق نمی کردند. خودشان کتاب هایی می نوشتند و به مردم نادان می گفتند که از پیش خداست و چون اینان با کتاب خدا و پیامبران جدل می کردند، امی نامیده شدند. ولی خود طبری این تاویل را خلاف رایج میان عرب می شناسد. (7) ابن کثیر در صحت اسناد این خبر به ابن عباس نظری دارد. (8)
صرف نظر از این نظرات، بررسی دقیق تر آیات قرآن ما را در فهم معنای "امی" یاری خواهد کرد. ابتدا به سراغ آیاتی که پیامبر اسلام را "الامی" خوانده اند، می رویم:
الامی
الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون (9)
آنان که پیروی می کنند فرستاده را، پیامبری امی که می یابندش نوشته نزد خویش در تورات و انجیل،که فرا می خواند آنها را به نیکی و دور می دارد آنها از زشتی، و حلال می سازد برای آنان پاکیزه ها را، و حرام می دارد بر آنها پلیدی ها را، و رها می سازدشان از بندها و زنجیرهایی که بر آنان بود..
قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعاً الَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ یُحْیی وَ یُمیتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ کَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُون (10)
بگو: ای مردم! من فرستاده ی خدا به سوی همه شما هستم، همان خدایی که برای اوست فرمانروایی آسمان ها و زمین، نیست خدایی جز او که زنده می کند و می میراند، پس بگروید به خدا و فرستاده اش – پیامبری امی که به خدا و کلمه هایش گرویده – و پیروی کنید او را تا راه یابید.